درمان با نام های خدا

: درمان بانام های خدا:

 

تقدیم به کسانی که به این بیماری ها مبتلا هستند

دکترابراهیم کریم ،مبتکردررشته ی زمین شناسی زمینی کشف کرده است که نام های زیبا ونیکوی خداوند،نیروی شفا بخش برای درمان بسیاری ها دارند، آن هم به وسیله ی روش های دقیق اندازه گیری درسنجش توانایی های درونی بدن انسان . 

اوپی برده است که هریک ازنامهای خدا نیرویی دارد که سیستم دفاعی بدن رابرای کارشایسته ومناسب دراعضای معینی تحریک می کند.

 

 

دکترابراهیم با اجرای قوانین صدا وآهنگ متوجه شد که نام بردن وذکرحتی یکی ازاسماء الحسنی سیستم های انرژی بخش وتوان حیاتی درون بدن انسان بهبود می بخشد . اوپس ازسه سال تحقیق وآزمایش به نتایج زیردست یافت:

 

 

نام بیماری

 

ستون فقرات........الجبار

قلب.........النور

رگ قلب.......الوهاب 

اعصاب .........المغنی

معده..........الرزاق

غده ی تیروءید..........الجبار

سردرد........الغنی

کلیه........الحی

روده ها.........الرزاق

پانکراس.......الباریء

دردگوش..........السمیع

 

غده تیموس........القوی

غده فوق کلیوی.........الباریء

عضله ی قلب........الرزاق

چشم.......النورالبصیر

سرطان.......الله جل جلاله

سینوزیت......الطیف الغنی

شریان های چشمی ......المتعال

قولون (روده بزرگ)....الرووف

کیست چربی......النافع

عصب چشم......الظاهر

درداستخوان......النافع

 

رحم.....الخالق 

روماتیسم.........المهیمن

مثانه.......الهادی

پروستات........الرشید

فشارخون.......الخافض

ریه .....الرزاق 

زانو......الرووف

ران.........الرافع

عضلات........القوی

شریان ها.........الجبار

کبد........النافع

دکتراشاره دارد که خودش نخستین کسی است که این ازمایش ها برروی اوانجام شد وبیماری التهاب چشم هایش رابا زبان آوردن نامهای ......النور،البصیر،الوهاب، ......درمان کردودرعرض ده دقیقه کاملا شفا یافت وسرخی چشم هایش برطرف شد.

 

اومتوجه شد که نام های خداوند برای پیش گیری نیز موثرند وپی برد که نیروی درمان هنگام تلاوت آیات شفا وپس ازذکرهای نام های خدا ......چندبرابر می شود .برخی ازان ایات عبارتند:::

فیه شفاء للناس.....وننزل من القران ما هوشفاء ورحمه للمومنین...

وشفاء لمافی الصدور......واذا مرضت فهویشفین

 

روش درمان :گذاشتن دست برمحل درد وگفتن نام خدا تا حد امکان .

ان قدرتکرارکند تا درد به خواست خداوند متعال برطرف شود.

خداشفا دهنده است

 به امید خدا 

 

نفخ معده

مقدمه:

 

وقتی باد یا ریح یا هوا یا گاز در معده و روده جمع شده و خارج نمی شود؛ موجب بادکردگی شکم شده و اسباب اذیّت فرد را فراهم می آورد که به آن، نفخ می گویند. این حالت، علل فراوانی دارد که در پزشکی ایرانی بطور مفصّل به آن ها پرداخته شده است.

 

اسباب و علل نفخ:

 

بطور کلّی علّت بوجود آمدن نفخ، یا در خود معده است، یا از اخلاط موجود در آن و یا از غذا. هرکدام از این عوامل، تقسیم بندی هایی دارد که در زیر بیان می شود:

 

1. سردی معده یا ضعف حرارت غریزی آن: در این حالت، فرد هر غذایی را می خورد، به نفخ دچار می شود. چون معده گرمای معتدل مورد نیاز برای هضم را ندارد. (وقتی که حرارت ضعیف باشد، نمی تواند رطوبت ها را تماماً گوارش کند و بخارها را تحلیل برد؛ پس آن بخارها در معده و شکم مانده و بواسطه جداشدن اجزای ناری، تبدیل به ریح می شود.)

 

2. تجمّع اخلاطی مثل بلغم، سودا یا صفرای محیّه (یعنی صفرای مخلوط با بلغم) در فم (دهانه) معده: وقتی حرارت بر این اخلاط اثر کند، آن ها را به ریح تبدیل می کند. (برای تفصیل این مطلب به مقاله سوء مزاج های معدی از همین نویسنده مراجعه کنید.)

 

3. غذا: خود این قسم دو گونه است؛ یا گوهر غذا سبب است و یا نحوه تغذیه.

 

الف) گوهر غذا وقتی عامل نفخ است که یکی از این حالات را داشته باشد: نفّاخ باشد (مثل عدس، لوبیا، باقلا، نخود و سایر حبوبات)، رطوبت بسیاری داشته باشد (مانند بسیاری از میوه ها و سبزیهای تازه، ماست و لبنیّات)، بدبو یا بدرنگ باشد که طبیعت به هضم آن نپردازد.

 

ب) نحوه تغذیه: زیادتر از حد معمول و توان و گنجایش معده غذاخوردن، تخلیط طعام (غذای جدید را قبل از هضم شدن غذای قبلی مصرف کردن)، نوشیدن آب و مایعات بویژه نوشیدنی های گازدار همراه غذا، خوب نجویدن غذا، حرکات سنگین و شدید بعد از غذا، عدم تمرکز کافی روی غذاخوردن (مثلاً جلوی تلویزیون یا رایانه.)

 

علل فرعی:

 

- گاهی در زمان خالی بودن معده، نفخ ایجاد می شود که علّت آن، وجود رطوبات غلیظ می باشد که حرارت معده، آن ها را به ریح تبدیل می کند. این حالت با غذاخوردن ساکن می شود.

 

- گاهی زیادی سودا و امراض طحال موجب نفخ معده است. (در این جا باید علل طحال را رفع و سودا را دفع کرد.)

 

- بی خوابی زیاد باعث می شود حرارت به اندازه کافی در معده جمع نشده و معده از هضم کامل غذا عاجز بماند؛ درنتیجه ریاح تولید شود.

 

- بی تحرّکی زیاد نیز باعث ضعف حرارت غریزی و درنتیجه ناتوانی معده در هضم غذاست.

 

- گاهی عارضه جانبی برخی داروهای شیمیایی یا گیاهی، تولید گاز است.

 

نکته تشخیصی مهم:

 

فرق میان نفخ ناشی از سوء مزاج سوداوی و نفخ ناشی از غذای تری افزا این است که نفخ سوداوی غلیظ و خشک است، طبع خشک است (یبوست) و پس از گواریدن (هضم) غذا، دردی در حوالی طحال پدید می آید. همچنین این نفخ شدید بوده و همیشگی است (چه غذا خورده شود و یا نه؛ البته بعد از غذا تشدید می شود.) نفخ ناشی از غذاهای تری افزا نمناک است و با تری دهان و پوست و روان بودن شکم (نبود یبوست و گاهی حتّی شلی مدفوع) همراه است و زمانی که دست بر شکم مالیده شود، قراقر می کند.

 

درمان:

 

همواره در همه بیماری ها، پرهیز رأس درمان بوده و چه بسا به چیز دیگری نیاز نباشد. در این جا نیز ابتدا باید از عوامل گفته شده پرهیز کرد و سپس برای دفع ریاح موجود، با تدابیر مناسب اقدام کرد.

 

- در مرحله اوّل فرد باید از پرخوری، تخلیط غذا، نوشیدن مایعات از یک ساعت قبل تا دو ساعت بعد از غذا، خوردن غذاهای غلیظ و دیرهضم (مانند گوشت گاو و گوساله، فست فودها، غذاهای مانده و فریزری، کنسروها، نان های خوب پخته نشده و...)، غذاهای نفّاخ، غذاهای دارای رطوبت زیاد، آب سرد و ترشیجات و حرکات سنگین بعد از غذا بپرهیزد.

 

بلکه باید غذاهای لطیف و سریع الهضم بخورد (مانند نان برشته، ارده، بادام، مویز، تخم مرغ نیمبرشت، سوپ های لطیف، آبگوشت گوسفندی و...)، غذا را خوب بجود، در محیط آرام و به دور از استرس غذا بخورد و بعد از غذا آرامش داشته باشد.

 

- روزه و تحمّل گرسنگی و تشنگی (پرهیز از مرتّب جنبیدن دهان) امری مفید است.

 

- فعّالیت های بدنی بخصوص ورزش برای کسانی که عادت به ورزش ندارند و افزایش میزان آن برای ورزشکاران، پسندیده است. (باعث افزایش حرارت غریزی معده و توان هضم می شود.)

 

- حقنه و ماساژ برای افرادی که توان فعالیت بدنی ندارند و یا افراد بستری، توصیه می شود.

 

- اگر کسی عادت به مصرف ملیّن یا مسهل داشته و با ترک آن دچار نفخ شده است، باید ملیّن مناسب را مصرف کند.

 

نکته درمانی مهم:

 

در سوء مزاج گرم ساده و یا وجود خلط سودا و صفرای محیّه نباید از داروهای محلّل ریاح (شکننده و تحلیل برنده باد) که همگی گرم هستند، استفاده کرد. زیرا این کار می تواند نفخ را تشدید کند. همچنین در نفخ ناشی از سوء مزاج سرد همراه مادّه غلیظ، ابتدا باید معده را از خلط ناباب پاک کرد و سپس از داروهای محلّل استفاده کرد.

 

راهکارهای دفع ریاح موجود:

 

- تکمید شکم با ارزن، سبوس گندم و نمک گرم شده (چندبار پشت سر هم)

 

- استفاده از ادویه ای مثل زیره سیاه، گلپر، قرنفل(میخک)، هل، آویشن، فلفل سیاه و... هنگام پخت غذا

 

- استفاده از هویج بصورت پخته یا آب پز در کنار غذاهای غلیظ (که باعث تلطیف این غذاها شده و مقوّی معده است.) همچنین مربّای آن هاضمه را تقویت می کند.

 

- مصرف میوه ها بصورت مربّا (بخصوص مربّای شقاقل و به) یا پخته (کمپوتی) در صبحانه و عصرانه. البته شیرابه مربّاها نباید مصرف شود.

 

- استفاده از دارچین نرم روی غذاها (در نمک دان ریخته و روی غذا پاشیده شود.) (مصرف مداوم آن باعث تقویت قوا و ارواح طبیعی، حیوانی و نفسانی می شود.)

 

- برای تقویت حرارت غریزی معده: استفاده از روغن زیتونی که در آن زیره و تخم کرفس جوشانیده شده باشد. (بعد از غذا 4-1 قاشق غذاخوری)

 

- استفاده از عرقیات مقوّی هضم بصورت تکی یا ترکیبی: زیره، رازیانه، زنیان، آویشن، پونه، نعناع، کلپوره (بعد از غذا یک فنجان از آن را گرم کرده و میل کنید و درصورت نیاز هر نیم ساعت تکرار کنید.)

 

- مصرف گلقند بعد از غذا (این مورد باعث لینت مزاج هم می شود و برای افرادی که یبوست دارند، مفید است.)

 

- یکی دو قاشق شربت نانخواه (تشکیل شده از زنیان و شکر و آب) بعد از هر وعده غذایی

 

- ریختن 3-2 گرم نعناع خشک روی زبان و بدرقه آن با کمی آب

 

- استفاده از فلفل که برودت (سردی) معده را می شکند و مقوّی هاضمه است.

 

- نیم ساعت بعد از غذا: 1 سانتی متر از زنجبیل نکوبیده را با یک لیوان آب جوش به مدّت 10 دقیقه دم کرده، سپس صاف کرده و میل کنید. درصورت زیادی مادّه، نیم ساعت قبل از غذا نیز نوشیده شود. (زنجبیل در نفخ دائمی بخصوص در مورد ریاح غلیظ در امعاء، داروی انتخابی است؛ زیرا رطوبت بَلّه را که عامل نفخ و عفونت است، خشک کرده و ریاح را تحلیل می برد.)

 

- خولنجان (به شکل معجون یا سفوف یا طبیخ) برای کسانی که نفخ ناشی از ضعف معده، هاضمه و احشا دارند، بسیار مفید می باشد.

 

- استفاده از زنجبیل و خولنجان در افراد مبتلا به زخم معده و روده ممنوع است.

فراموشی

پزشکی ایرانی یکی از علومی است که در ارتباط تنگاتنگ با حکمت بوده و فراگیری آن نیازمند کسب مقدّماتی از سایر علوم می باشد. از علوم مرتبط، علم النّفس و شناخت ویژگی های محیّرالعقول انسان است. درواقع اصل و اساس انسان، روح اوست و روان و مغز، واسطه هایی برای پذیرش ویژگی های روح در جسم!

 

برای بررسی دیدگاه پزشکی ایرانی در حافظه و فکر و مسائلی از این دست نیاز است با ساختار مغز انسان، سخت افزار و نرم افزار آن آشنا شویم. مغز یکی از اعضای رئیسه سه گانه می باشد که منشأ و مبدأ قوای نفسانی بوده و بوسیله اعصاب منتشره در سرتاسر بدن، حس و حرکت را به کل بدن می رساند. مزاج ذاتی مغز، سردوتر است و اعتدالش در حفظ این وضعیت ذاتی است.

 

قوّه نفسانی بطور کلّی به دو قسم تقسیم می شود: مُدرکه و مُحرّکه. قوای مدرکه نیز خود به دو قسم کلّی تقسیم می شوند: ظاهری و باطنی. قوای مدرکه ظاهری همان حواس پنج گانه هستند که با این اسامی شناخته می شوند: باصره، سامعه، شامّه، ذائقه و لامسه. قوای محرّکه هم دو زیرمجموعه باعثه و فاعله دارد. شهوت (میل به سمت موافق ها) و غضب (دوری از مضرّات) ابزار باعثه اند  و فاعله، مطیع باعثه است.

 

امّا توضیحی مختصر راجع به قوای مدرکه باطنی:

 

حسّ مشترک: محسوساتی که توسّط قوای مدرکه ظاهری درک شده اند، همه در نیمه جلوی بطن اوّل دِماغ (مغز) جمع می شوند تا مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند.

 

خیال: خزانه حسّ مشترک است و محسوسات را بعد از این که در خارج از بین رفتند، در خود نگاه می دارد. به تعبیری دستگاه عکّاسی نفس ناطقه انسانی است. محلّ حکومت آن، نیمه پشتی بطن اوّل مغز است.

 

متخیّله یا متصرّفه: در صور محسوسه موجود در خیال، تصرّف می کند. از جهتی هم به آن مفکَّره گویند؛ چون در اطاعت عقل است و نفس ناطقه این قوّت را استخدام می کند. محلّش، نیمه جلویی بطن وسطی مغز است.

 

وهم: وظیفه اش ادراک معانی جزئیّه است که به محسوسات متعلّق می باشد. مثلاً صداقت دوست و عداوت دشمن. محلّش، نیمه پشتی بطن وسطی مغز است.

 

حافظه: کارش نگهداری معانی متوهّمه یا متفکّره است. (صُوَر و معانی) به عبارتی خزانه متوهّمه و متخیّله و محل آن بطن مؤخّر دِماغ است. آن را متذکّره نیز گویند(به اعتبار آن که چیزهای فراموش شده را یاد آرد.)

 

اسباب و علل ایجاد فراموشی:

 

امّا از لحاظ فیزیوپاتولوژی(اسباب و علل ایجاد بیماری) نسیان یا فراموشی در پزشکی ایرانی، علل قابل تأمّلی مطرح شده است. نسیان یکی از امراض سر است که به سه قسم تقسیم می شود: فساد ذکر، فساد فکر، فساد تخیّل.

 

فساد ذکر: در این حالت همه حواس ظاهری سالم هستند؛ ولی هرچه دیده یا شنیده می شود، زود فراموش می کند. دو گونه است: یکی آنکه قوّت حفظ باطل و معدوم شود. دوم آنکه نقصان پذیرد.

 

این بیماری به طور کلّی دو سبب عمده دارد:

 

1. غلبه سردی و رطوبت بر قسمت خلفی مغز که محل حفظ است. بنابراین هرچیزی که واردش می شود، حفظ نمی شود. زیرا حفظ کاری با یبوست (خشکی) معتدل است و با رطوبت منافات دارد. [بطلان و نقصان حفظ نیز بسته به قوّت و ضعف سبب است.]

 

علامت: خواب زیاد، سنگینی سر خصوصاً در قسمت خلفی، جاری بودن رطوبت دائمی از مغز.

 

علاج: پاکسازی مغز با داروهای مخصوص (از حقته، ایارجات، مطبوخات، عطسه آورها، روغن مالی و معاجین گرم)

 

سکنجبین عنصلی در این مرض خیلی سودمند می باشد.

 

2. غلبه سردی و خشکی بر قسمت خلفی مغز؛ تا حدّی که هیچ چیز در آن وارد نشود. این مورد نسبت به قبلی، کمتر اتّفاق می افتد.

 

علامت: بی خوابی دائمی، احساس خشکی در قسمت خلفی مغز (ونبودن ترشحات)، صحبت کردن به سختی و بافاصله و کند، سر به عقب کشیده شدن.

 

علاج: برای رطوبت بخشی و گرم کردن سر، اسفیدباج (شوربا، آش ساده، بدون چاشنی و ترشی) بخورند. مغز ساق گاو ماده، روغن بادام شیرین و بابونه بر قسمت خلفی مغز بمالند.

 

- گاهی نیز سردی ساده (بدون رطوبت یا خشکی) باعث فساد ذکر می شود که علامتش چیزی میان دو نوع مذکور است و علاجش فقط گرم کردن.

 

فساد فکر: یعنی اینکه هرچه به فکر فرد می رسد، فاسد (بد) است و یا اینکه قدرت تفکّر در مسائل را ندارد. چهار سبب برای آن ذکر شده است:

 

1. غلبه سردی و رطوبت بر بطن وسطی مغز که محل فکر (متخیّله یا متصرّفه) می باشد. بنابراین روح موجود در آن سرد و کثیف و غلیظ شده و فکر فاسد می شود. (زیرا فکر یعنی حرکت روح بین بطن وسطی و خلفی مغز) و معلوم است که حرکت طبیعی بدون حرارت (گرما) طبیعی امکان پذیر نیست و از آن روست که مزاج این بطن نسبت به دو بطن دیگر مایل به حرارت (رو به گرمی) است. پس زمانی که براثر بروز آفتی، حرارت کم شود؛ فکر نیز فاسد می شود. (و بطلان و نقصان فکر برحسب زیادی و کمی سبب است.)

 

- علامت و علاجش همانند آنچه که درباره سبب اوّل ایجاد فساد ذُکر آمد، می باشد؛ مگر اینکه سنگینی در قسمت وسط سر است.

 

2. غلبه سردی و خشکی بر بطن وسطی مغز:

 

- علامت و علاجش همانند آنچه که درباره سبب دوم ایجاد فساد ذکر آمد، می باشد؛ مگر اینکه احساس خشکی در قسمت وسط سر است.

 

3. غلبه سردی شدید به تنهایی در بطن وسط: علامتش این که رنگ بدن و صورت به سبزی گراید. در این حالت سردی خارجی مثل هوای سرد به سر رسیده یا خوراکی های سرد خورده شده است، مثلا داروهای مخدّر مصرف شده است، چهره پف دارد.

 

4. غلبه حرارت شدید بر مغز؛ زیرا که حرکت روح نفسانی در این صورت مشوّش می گردد. علامت آن، سبکی سر، کم خوابی، نبود رطوبت و شدّت تشنگی است.

 

- نکته: فساد فکر درحقیقت نسیان نیست و بطور مجاز در قسمت نسیان آورده شده است. امّا صحّت فکر مقدّمه ای است برای استنباط نتایج صحیح!

 

در اصطلاح، فساد فکر در تدبیر منزل و اهل خانه و اخلاق را حُمق و در علوم و مسائل دقیقه را بِلادت می نامند.

 

فساد تخیّل: این هم دوگونه است: یکی ضعف و نقصان و دیگری بطلان کلّی خیال.

 

گفتیم که کار خیال، نگهداری صور محسوسات درک شده توسّط حس مشترک است.

 

علامت نقصان آن، کمتر رؤیا دیدن است و اگر ببیند، یادش نمی ماند. همچنین ناتوانی در ضبط صور محسوسات.

 

علامت بطلان آن، این است که هرگز خواب نمی بیند و اگر هم احیاناً ببیند، هرگز یادش نمی ماند. همچنین صور محسوسات را به مجرّد از بین رفتن، فراموش می کند. مثلاً سخن می گوید و همین که از دهان بیرون شد، فراموش می کند که چه گفته بود یا چیزی را می بیند و همین که از نظر غایب شد، فراموش می کند چه دیده بود.

 

- در ابتدای امر، فرق میان حافظه و خیال، کمتر مشهود است. ولی باید بدانیم که کار حافظه، حفظ معانی جزئیه محسوسات است که از سوی وهم و خیال آمده و کار خیال، ضبط صور محسوسات.

 

- اسباب و علامات و علاج این قسم، همان است که در فساد ذکر گفته شد؛ مگر اینکه فساد تخیّل اکثراً از یبوست (خشکی) واقع می شود و فساد ذکر اکثراً از رطوبت. (جسم هرچه نرمتر باشد، راحتتر شکل می گیرد، مثل آب و هرچه سختتر باشد، حفظ و نگهداری اش بیشتر می شود، مثل سنگ.) داروها نیز باید در قسمت جلوی سر گذارده شوند.

 

- نوعی از فساد تخیّل نیز هست که فرد چیزهایی را که موجود نباشد، می بیند. این امر از بطلان و نقصان قوّه نیست؛ بلکه از تشویش است و سببش غلبه سوء مزاج گرم ساده یا صفرا بر قسمت جلویی مغز است.

 

- یک بیماری دیگر مطرح در کتب پزشکی ایرانی، اختلاط عقل است و آن آفتی است در افعال فکر به حسب تغیّر و تشویش، نه بر حسب بطلان و نقصان. این بیماری فقط می تواند ناشی از حرارت باشد که یا از دِماغ (مغز) است یا از اعضای دیگر.

 

نکات تکمیلی:

 

مواردی هستند که بطور متفرّقه در منابع اسلامی و کتب طبّی به عنوان علل فراموشی و نسیان ذکر گردیده اند:

 

- زیاد خوردن گوشت حیوانات وحشی و گاو موجب خشکاندن چشمه های عقل، سردرگمی در فهم و درک (کندذهنی)، دیرفهمی و زیادی فراموشی است. (رساله ذهبیّه)

 

- پرخوری، خواندن نوشته های روی قبرها، مصرف زیاد پنیر(به تنهایی)، اضطراب و دلشوره، میان دو زن راه رفتن، بی خوابی یا پرخوابی، عصبانیّت های مکرّر، استفاده از ظروف آلومینیومی، غذاهای غلیظ به افراط مثل سرخکردنی ها و فست فودها، مصرف زیاد ترشیجات، برنج و نان بدون سبوس مداوم.

 

- کثرت معاصی (گناهان زیاد)، کثرت اشتغالات، داشتن امور و کارهای متنوّع و مختلف و رفاقت های زیاد، اولویت ندادن به حفظ، عدم تمرین کافی قبل و بعد از حفظ.

 

نکاتی در باب تقویت حافظه:

 

مواردی که در کتب مختلف به عنوان تقویت حافظه و مدیریت آن بیان شده است، در چند بخش خوراکی و رفتاری می آید:

 

- کسی که می خواهد قدرت حافظه اش زیاد شود، هر روز صبح ناشتا 7 مثقال (21 عدد) مویز میل کند. (رساله ذهبیّه)

 

- کسی که می خواهد فراموشی خود را کاهش داده و از قدرت حافظه خوبی برخوردار شود، باید هر روز سه قطعه زنجبیل پرورده در عسل (خوابانیده در عسل) و آغشته به خردل را همراه غذای روزانه خود میل کند. (رساله ذهبیّه)

 

- کسی که می خواهد به عقلش بیافزاید، هر روز قبل از خروج از خانه، صبح ناشتا سه عدد هلیله سیاه را با شکر طبرزد (سرخ) میل کند. (رساله ذهبیّه)

 

- در صورت غلبه مزاج گرم، به کاربردن کدوی فراوان در غذاها بصورت پخته یا آب پز مفید است. (موجب افزایش عقل است.)

 

- معجون تقویت حافظه: سُعد کوفی، اسطخودوس، زیره سیاه، کندر خوراکی (مساوی گرفته و پودر کرده، با 3-2 برابر وزنش عسل ممزوج کنند.): هر روز با صبحانه 1 قاشق چایخوری میل شود.

 

- ترکیب دیگر: هر روز صبح ناشتا 21 عدد مویز + 1 قاشق چایخوری سیاه دانه میل شود.

 

- همراه صبحانه: سیاه دانه یا قُسط با عسل.

 

- در صورت توان و تشخیص طبیب: زالودرمانی پشت گوش

 

- برای تخلیه مواد زائد موجود در مغز و سر: بخور با گیاهان مناسب (مثل پونه، آویشن، مرزنجوش و..) و انفیه (ایجاد عطسه)

 

نکته: اکثر ترکیبات حاوی مواد غذایی و دارویی گرم هستند و در افرادی که پایه مزاجی گرم یا سوء مزاج گرم در بعضی اندام ها دارند، می تواند مشکل ساز باشد. بنابراین مشاوره با کارشناسان برای استفاده از این ترکیبات ضروری است.

 

بادام:

 

یک غذای دوایی که دارای طبیعتی گرم و تر در درجه اوّل است و در مصرف درازمدّت آن، آسیبی به بدن نمی رسد و در عین حال، حافظ قوا و ارواح بدن است؛ بادام می باشد.

 

از مهمترین خواص بادام، حافظ جوهر دِماغ (مغز) بودن آن است. وقتی قوا یا جرم دماغ دچار کاستی می شود، به طور کامل قادر به انجام وظایفش نیست. به چنین حالتی که توانمندی های مغز کاهش می یابد، ضعف دماغ می گویند. از علائم ضعف دماغ می توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

سردرد در اثر سببی ضعیف مانند ابخره متولّد از هضم غذا یا شنیدن صداها یا استشمام بوها، تکدّر حواس، ضعف در تفکّر، ضعف در تخیّل، متأذّی شدن دماغ از حرارت و برودت.

 

افرادی که به هر علّت اعم از سوء مزاج یا ضربه و سقطه یا تضیّق (تنگی) مجاری و عروق غذارسان مغز و.... به ضعف دماغ مبتلا می شوند، از مصرف بادام نتایج خوبی عایدشان می شود. برای این منظور باید هر شب هنگام خواب هفت عدد مغز بادام را مقشّر کرده (پوست گرفته) و با هموزنش نبات میل کنند. البته بهترین نفع از مصرف بادام نصیب بیمارانی می شود که در مغزشان، یبوستی واقع شده باشد.

 

- برای شناخت ترکیبات دیگر بادام مثل حلوای بادام، مربّا و حسوی آن به کتاب ذی قیمت «داروهای آبدست طبیب در مکتب طب ایرانی» تألیف استاد محمّد عبادیانی مراجعه بفرمایید.

 

اصول مدیریت حافظه:

 

در زیر اصولی رفتاری در جهت مدیریت حافظه از کتب مختلف بیان گردیده است:

 

1. حفظ مقدار کم امّا مستمر (هر روز مقداری از دانش را حفظ کن، هرچند کم باشد؛ زیرا به زودی همین کم، بسیار می گردد. عمر کوتاه است و علم، بسیار؛ پس هر روز به حفظ آن، هرچند کم همّت گمار.)

 

2. جدیّت در حفظ (قوی ترین عامل برای حفظ مطالب علمی، جدیّت و تلاش خستگی ناپذیر در این جهت می باشد.)

 

3. نماز شب (با خضوع و خشوع از مهمترین عوامل زمینه ساز برای حفظ مطالب علمی)

 

4. توسّل، دعا و روح نیایشگر داشتن

 

5. قرائت قرآن بویژه آیه الکرسی (هیچ چیز برای تقویت حافظه مفیدتر از قرائت قرآن خصوصاً آیه الکرسی نیست.)

 

6. قرائت دعای حفظ (أللهمَّ ارزُقنی فَهمَ النَّبیینَ وَ حِفظَ المُرسَلینَ وَ إلهامَ المَلائکهِ المُقَرَّبینَ آمینَ ربَّ العالَمینَ)

 

7. کم خوری

 

8. مسواک زدن مرتّب و حفظ بهداشت فردی (مسواک باعث می شود نزله های مغزی از سر به پایین جریان یافته و سر از فضولات تخلیه شود.)

 

9. شاخص گذاری در ذهن (یک شاخص عددی، رنگی، مفهومی و یا یک مشابهت و یا یک تباین)

 

10. استفاده از رموز و علائم (حرف اوّل کلمات و یا معانی آنها؛ مثلاً در قواعد راهنمایی و رانندگی برای سوار شدن و حرکت اتومبیل، انسان باید مطالبی را رعایت کند که مختصر آن به واژه «صادرات» تبدیل شده است: ص: تنظیم صندلی، آ: تنظیم آیینه، د: خلاص کردن دنده، ر: روشن کردن اتومبیل، ا: تنظیم مجدّد آیینه، ت: خواباندن ترمز دستی)

 

11. ارتباط و ایجاد تجانس بین مطالب و اعداد (مثلاً حفظ آیات قرآن با شماره آیه)

 

12. داشتن همّت بلند در حفظ (باید همّت تو بر حفظ همه مطالب علمی کتابها باشد تا اینکه حفظ بعضی از کتابها برایت حاصل شود.)

 

13. حفظ مطالب علمی با رسم نموداری متناسب و هم سنخ با مطلب، مانند نمودارهای درختی و...

 

14. خواب قیلوله پیش از ظهر یا بعد از ظهر برای ماندگاری مطالب خوانده شده و بایگانی آنها در ذهن (البته به شرط رعایت زمان های مناسب خواب در شبانه روز و سحرخیزی و داشتن فعالیّت تا ظهر)

 

15. به شعر درآوردن مطالب علمی

 

بهداشت عقلی از نظر آیات و روایات:

 

اگر از جسم فراتر برویم و به ویژگی ممیّزه انسان از سایر موجودات که همان عقل است، بنگریم؛ آیات و روایاتی مربوط به بهداشت آن مطرح شده است که گذرا بدانها اشاره می کنیم:

 

عوامل تباهی عقل: مستی شراب، مستی گناه، خودپسندی (عُجب)، همراهی با نادانان، گوش ندادن به نصایح خردمندان، بیهوده گویی، شوخی فراوان، فقر و تنگدستی، ترک تجارت(بیکاری)، زیاده روی در خوردن گوشت (بخصوص حیوانات وحشی و گاو)، پرهیز از خوردن گوشت (تا 40 روز).

 

عوامل سلامت و رشد عقل: دانش و تجربه، اندیشه فراوان در حکمت، رهاکردن چیزی که برای انسان سودمند نیست، خوشبو کردن خود در آغاز روز.

بدن به منزله زمین پاک

و اعلم ان الجسد بمنزلة الارض الطیبة متى تعوهدت بالعمارة و السقى من حیث لا یزداد فی الماء فتغرق و لا ینقص منه فتعطش دامت عمارتها و کثر ربعها و زکى زرعها و ان تغوفل عنها فسدت و لم ینبت فیها العشب.

بدان که بدن آدمیزاد بمنزله زمین پاکیزه‏ایست اگر هنگامى که خواستى بعمارت و آبیاریش بپردازى اعتدال را رعایت کردى نه آنقدر آب دادى که غرق شود و تبدیل بیک باطلاق و یک پارچه لجن گردد و نه آن اندازه دریغ کردى که تشنه و خشک بماند این چنین زمینى همیشه آباد و معمور خواهد بود، حاصلش فراوان و بهره‏اش پاکیزه است ولى اگر در باره آن غفلت شود تباه میگردد و دیگر سبزه‏اى در آن نخواهد روئید.

----

این نویدى است که نوشته امام هشتم شیعیان بهوا داران طول عمر میدهد.

بدن آدمیزاد را تشبیه بیک قطعه زمین پاکیزه‏اى فرموده که آبادى آن باعتدال در آبیارى آنست اعتدال در آبیارى زمین را براى همیشه معمور میدارد پس تعادل در مزاج نیز بخشاینده سلامتى دائم و زندگى جاودانست. کلمه دامت عمارتها متضمن همان معانى است که از جمله (زندگانى دائم) فهمیده مى‏شود.

پس غذا و تدبیر و اعتدال در آن رمز طول عمر و زندگى دائم است.

اگر طالب عمر دراز و خواهان سلامتى دائمیم باید باور کنیم که قاتل ما شکم ما است گاهى از گرسنگى خون ما را میمکد و گاهى از سیرى و امتلاء طغیان کرده شاهرگ ما را میزند.

در اینکه بیشتر از امراض بر اثر پرخورى است جاى صحبت نیست، ما بیش از اندازه میخوریم پیشتر از گرسنگى میخوریم لذا خیلى کمتر از آنچه تصور میرود عمر میکنیم خیلى از مرگ و میرها بر اثر پرخورى است. بقول دکتر گیلورد هاوزر اشخاص پرخور عمر

طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)، ص: 98

خود را کوتاه میکنند زیرا هر گره‏اى که در دور کمر به نسبت دور سینه زیاد شود یک سال از عمر آدمى را کم میکند.

چیزى را که باید توجه داشت موضوع کم خورى است کم‏خوریها بیشتر نه از نظر کمیت است بلکه از جهت کیفیت است، غذاهاى ما غالبا فاقد مواد لازم و ویتامینها است اشتباهات بزرگ بعضى از مکتشفین و اساتید علم طب و افراطکاریهاى ما در تقلید از اروپائیان موجب شده است که غذاى زنده و سالمى نداشته باشیم یعنى از نظر کیفیت غذائى گرسنه بسر ببریم.

طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)، ص: 99

زمین زنده مى ‏شود

فالجسد بهذه المنزلة و بالتدبیر فی الاغذیة و الاشربة یصلح و یصح و تزکو العافیة فیه.

پس بدن بمنزلت همان زمین است به تدبیر عاقلانه‏اى که در خوراک 

و نوشاب بکار مى‏رود صحیح و سالم میماند

و نیروى سلامتى در آن زیاد میگردد.

جمله «تزکو العافیة فیه» نوید دیگرى است و دیگر بار هواخواهان طول عمر را امیدوار میسازد. «زکاء و زکو» بمعناى زیاد شدن است بنا بر این عبارت فوق صراحت در این دارد که تدبیر عاقلانه در خوردن و نوشیدن، علت عمده طول عمر است و مردمى که زندگى معقولى از نظر خوراک داشته باشند نه تنها پیرو ناتوان نمیشوند بلکه هر چند در امتداد زمان جلوتر بروند نیروى صحت و عافیت آنها بیشتر مى‏شود مزاج آنها مانند بنائى است که مصالح درست و محکمى در آن بکار رفته باشد که نه تنها از باد و باران گزند نمى‏بیند بلکه آب و آفتاب بر استحکام و دوام آن مى‏افزاید.

بنا بر این هر کس میخواهد طول عمر خود را بداند بوضع غذاى خود نگاه کند: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ‏ پرفسور پیردلور میگوید: دانستن طرز تغذیه یکى از مهمترین عوامل تندرستى است که متأسفانه کمتر از هر چیز مورد توجه قرار میگیرد.

طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)، ص: 100

در انتخاب خوراک و طرز غذا خوردن اشتباهات زیادى است که بعضى از آنها بقرار زیر است:

پرخورى را وسیله تندرستى و طول عمر میدانند، اشتها را یگانه معیار براى سنجش احتیاج بدن بخوراک میشناسند، تا اشتها باقى است مى‏خورند، گوشت و قهوه و چاى و الکل را در ردیف غذا آورده‏اند، بغذاهائى که با وسائل مصنوعى درست شده بیشتر رغبت میکنند.

رابطه بین صلب و ترائب

آفرینش انسان از آب خارج شونده از بین پشت (پدر) و دنده های (مادر)؟؟؟؟

در قرآن مجموعه ای از آیات است که به آفرینیش انسان و پدیده های دیگر چون زمین و آسمانها و ستارگان و … اشاره می کند و عموما علمی بودن این آیات مورد تشکیک قرار می گیرد. این تشکیک ها که ناشی از عدم فهم درست معانی و ترجمه غلط هستند به قدری معمول شده اند که عده ای از صاحب نظران مسلمان را در مورد ریشه الهی داشتن قرآن به شک انداخته و زمینه را برای طرح نظراتی چون قرآن تجربه نبوی یا کلام محمدی یا حتی رویای رسولانه فراهم نموده اند . اما بیایید برای یک مرتبه هم که شده تلاشی ساده را برای اصلاح فهم خود از آیات بنماییم و اگر نتوانستیم به درک قانع کننده یا ترجمه عقل پسندی برسیم آنگاه گناه را برگردن قرآن اندازیم. اینگونه به انصاف در تحقیق نزدیک تریم.

تلاش زیر از آن جمله تلاشهاست که به راحتی نشان می دهد چگونه بنای نظراتی مانند نظریه کلام محمدی که در پی توضیح تناقضات و گزاره های به اصطلاح غیر علمی قرآن با انتساب قران به محمد به جای خداهستند خود بر پایه های سستی بناشده اند که  ناشی از تناقضات معرفتی خود این صاحب نظران و غیر علمی رفتارکردن شان در برخورد با قرآن است!

به عنوان مثال در سوره طارق (سوره 86 ام در قرآن) در هشت آیه اول آمده است:

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ

وَالسَّماءِ وَالطّارِقِ ﴿١﴾ وَما أَدرىٰكَ مَا الطّارِقُ ﴿٢﴾ النَّجمُ الثّاقِبُ ﴿٣﴾ إِن كُلُّ نَفسٍ لَمّا عَلَيها حافِظٌ ﴿٤﴾ فَليَنظُرِ الإِنسٰنُ مِمَّ خُلِقَ ﴿٥﴾ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ ﴿٦﴾ يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ وَالتَّرائِبِ ﴿٧﴾ إِنَّهُ عَلىٰ رَجعِهِ لَقادِرٌ ﴿٨﴾

ترجمه متداول:

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

سوگند به آسمان و كوبنده شب! ﴿۱﴾ و تو نمى‏دانى كوبنده شب چيست! ﴿۲﴾ همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست! ﴿۳﴾ (به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و محافظى دارد! ﴿۴﴾ انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است! ﴿۵﴾ از يك آب جهنده آفريده شده است، ﴿۶﴾ آبى كه از ميان پشت و سينه‏ ها خارج مى‏شود! ﴿۷﴾ مسلما او ( خدائى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد) مى‏تواند او را بازگرداند!

ترجمه فولادوند:

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد. ( 1 ) و تو چه دانى که اختر شبگرد چيست؟ ( 2 ) آن اختر فروزان. ( 3 ) هيچ کس نيست مگر اينکه نگاهبانى بر او [گماشته شده‌] است. ( 4 ) پس انسان بايد بنگرد که از چه آفريده شده است؟ ( 5 ) از آب جهنده‌اى خلق شده، ( 6 ) [که‌] از صلب مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون مى‌آيد. ( 7 ) در حقيقت، او [= خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست. ( 8 )

ترجمه قمشه ای:

به نام خداوند بخشنده مهربان

قسم به آسمان و طارق آن. ( 1 ) و چگونه تواني طارق آسمان را بداني؟ ( 2 ) طارق همان کوکب درخشان است که نورش نفوذ کند. ( 3 ) (قسم به اينان) که هيچ شخصي نيست جز آنکه او را البته (از طرف خدا) مراقب و نگهباني هست. ( 4 ) پس انسان مغرور بايد بنگرد که از چه آفريده شده است؟ ( 5 ) از آب نطفه جهنده‌اي خلقت گرديده. ( 6 ) که از ميان صلب (پدر) و سينه (مادر) بيرون آيد. ( 7 ) (خدايي که او را از اين نا چيز بي جان آفريد و جان بخشيد) او البته بر زنده کردنش دوباره (پس از مرگ) قادر است. ( 8 )

ترجمه مکارم شیرازی:

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر و تو نميداني کوبنده شب چيست! ( 1 ) همان ستاره درخشان و شکافنده تاريکيهاست! ( 2 ) (به اين آيت بزرگ الهي سوگند) که هر کس مراقب و محافظي دارد! ( 3 ) انسان بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده است! ( 4 ) از يک آب جهنده آفريده شده است، ( 5 ) آبي که از ميان پشت و سينهها خارج ميشود! ( 6 ) مسلما او [= خدائي که انسان را از چنين چيز پستي آفريد] ميتواند او را بازگرداند! ( 7 ) در آن روز که اسرار نهان (انسان) آشکار ميشود، ( 8 )

ترجمه المیزان:

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به آسمان و آن آشکار شونده در شب ، ( 1 ) و چه چيز تو را آگاه کرده است که آن آشکار شونده در شب چيست ؟ ( 2 ) آن ستاره درخشان است ، ( 3 ) سوگند به اينها که هيچ کس نيست مگر اين که نگهبانى بر او گمارده شده است که اعمال نيک و بد او را ثبت مى کند . ( 4 ) انسان براى اين که رستاخيز را باور کند بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده است . ( 5 ) او از آبى جهنده آفريده شده است . ( 6 ) که از ميان پشت و استخوان هاى سينه بيرون مى آيد . ( 7 ) قطعاً خداوندى که او را از اين مادّه آفريده است ، مى تواند او را پس از مرگ به صورت نخست بازگرداند ، ( 8 )

ترجمه یوسف علی:

(1) By the Sky and the Night-Visitant (therein);- (2) And what will explain to thee what the Night-Visitant is?- (3) (It is) the Star of piercing brightness;- (4) There is no soul but has a protector over it. (5) Now let man but think from what he is created! (6) He is created from a drop emitted (7) Proceeding from between the backbone and the ribs: (8) Surely ((Allah)) is able to bring him back (to life)!

ترجمه پیکثار:

(1) I swear by the heaven and the comer by night; (2) And what will make you know what the comer by night is? (3) The star of piercing brightness; (4) There is not a soul but over it is a keeper. (5) So let man consider of what he is created: (6) He is created of water pouring forth, (7) Coming from between the back and the ribs. (8) Most surely He is able to return him (to life).

————————–

بی توجهی نظام مند و بی مثال مفسرین و مترجمین باعث شده در آیه های فوق، خارج شدن در آیه هفتم را به آب (منی) در آیه ششم نسبت دهند نه به انسان که موضوع بحث در آیه پنجم است و از این طریق با خطای خود باعث تشکیک در علمی بودن سخن خداوند شوند.

آیه هفتم خروج انسان و ورودش به زندگی است نه خروج منی یا هر مایع دیگر دخیل در شکل گیری اولیه نطفه. دلایل متعددی می توان بر این ادعا اقامه کرد که بسیار قوی تر از دلائل انتساب آیه هفتم به ماء هستند: 

۱.   در همان آیه ششم با صفت دافق به جریان دفعتی یا یکباره مایع اشاره کرده است و لازم نیست دوباره در آیه بعدی تکرارکند! می توانست در همین آیه محل خروج را مشخص کند.

۲.  سپس بلافاصله درآیه هشت می گوید به بازگرداندن آن/ او (یعنی انسان به حیات بعد از مرگش) مجددا قادر است. اگر موضوع آیه هفتم آب یا مایع اسپرم می بود نه انسان، پس آیه هشتم هم باید به بازگرداندن آب منی به بدن پدر بچه ترجمه شود!! چرا که اگر قاعده مطلق بر این است که ضمیر به نزدیک ترین مرجعش بازگردد (در ایه هفتم به ماء درآیه ششم) پس این قاعده باید همچنان در آیه هشتم هم نسبت به آیه هفتم جاری باشد و ضمیر آن نیز به آیه هفتم یعنی مجددا ماء بازگردد.

۳.  اما نه این قاعده عمومیت دارد نه قرآن این قاعده را اصلا اعمال کرده است!   جالب و واضح است که  قرآن آشکارا در آیه هفتم قطع ارجاء ضمیر کرده است و صرفا فعل <لازم> یخرج را بکار برده است. آیه هفتم صرفا فاعل ندارد که به قرینه آیه پنجم حذف شده است . اگر منظور ماء می بود شاسته تر بود که جمله را با ضمیر بیاورد و بگوید یخرجه (با ضمه حرف اول).

۴. همچنین در آيه ششم فعل گذشته است (آفریده شد یا شده است) در حالیکه فعل آیه هفتم دقیقا به علت قرینه بودن فاعلش با آیه پنجم -فلینظر- مضارع است (خارج می شود یا به عبارتی دیگر پس انسان <باید ببیند> که ….  چگونه< خارج می شود>).

۵. علت گذاشتن آیه ششم بین پنجم و هفتم و قطع تقارن نشان دادن توالی عمل خلقت است. و این توالی عمل شکل گیری اولیه نطفه بشراز مایع و سپس خروج وی از بدن مادر را نشان می دهد. کلمه خلق شدن از ماء هم صرفا نشات گرفتن را انگونه که محسوس است توضیح می دهد و در صدد تبیین نامحسوسات شکل گیری اولین نطفه نیست. (قرآن کتاب بیولوژی نیست و اشاره به پدیده ها در حد بیان منظور متعالی تر است).

۶. منطقا نیز با توجه به متن و منظور کل سوره آیه ششم نمی تواند در صدد تعیین تخصصی خروج آب از جاهای خاص بدن باشد چرا که توضیح این امر در مغایرت با پیام اصلی سوره در ادامه آن است که بازگشت انسان به حیات است. براستی چه نکته ای در بیان منشا مایع مذکور در بدن نهفته است که خدا خواسته عنوان کند. خواسته درس بیولوژی بدهد وبه عرب آن زمان بفهماند مثلا منی از کجا می آید و سپس از این نتیجه بگیرد چه حکمتی در خلقت وجود دارد!! کمی منطقی فکر کردن  هم گاهی عیب ندارد! 

۷. جمله ششم اگر به ماء ربط پیدا کند اصلا و اساسا گزافه می شود و مایه تمسخر  و تعجب چون فعل آن خرج است نه اخذ یا تنشأ ( نشأت گرفتن) و هر کس می داند و دیده است که منی مرد از کمر و دنده های وی <<خارج>> نمی شود. اگر مثلا می گفت اخذ می شود یا نشات می گیرد، می توانستیم بگوییم منظور آب است. حال آنکه خارج شدن اسپرم از جای دیگری است و هر پسر بچه تازه بالغ شده ای هم این را می داند. 

پس ترجمه درست آیه به ظاهر کاذب فوق (که در واقع کذب نمایی اش ناشی از گزافه گویی قریب به اتفاق مترجمین و مفسرین است) چیست؟ در واقع آیات فوق خلق انسان از آبی که دفعتا جاری می شود (منی یا اسپرم های مرد یا هردو زن و مرد) را می گوید و سپس خارج شدن وی از بین انتهای ستون فقرات (صلب) و استخوانهای دنده ای شکل باز شونده لگن زن/مادرش (ترائب) امری کاملا محسوس برای همگان است و سخنی غیر یا ضد علمی نیست.

صلب هم ریشه با صلیب به استخوانهای عمودی پشت که برپاکننده بدن انسان است یا همان ستون فقرات گفته می شود و ترائب به استخوانهای دنده از جمله استخوانهای دنده گونه جلویی لگن خاصره. تصویر زیر به وضوح این موضوع را نشان می دهد و جای شکی بر درستی ترجمه فوق نمی گذارد.

به نظر این نویسنده، تاسف آمیز تر ازخطای مترجمین سنتی، تلاش بی ثمر کسانی است که خواسته اند به شکل علمی ثابت کنند مواد تشکیل دهنده منی از غدد و منابعی واقع بین ستون فقرات و دنده های مرد تولید می شود.  اخیرا هم بحث گزاره های کاذب و غلط و کاذب نما و غیره که توسط اقایان گنجی و شبستری و نراقی در کشمکش با یکدیگر راه افتاده بر آتش این معرکه گری ها افزوده است. جالب توجه این که هیچ کدام از این حضرات لحظه ای در فهم خود از معنی لفظی ایه حتی شکی هم نکرده و تن به روایات و ترجمه های غالب داده اند. در عوض در منبع آن شک و تردید راه انداخته اند و شیوه حجتیه ای ها راپیش گرفته اند که فهم اصل قرآن را به خود پیامبر و امامان محدود می کنند. از نظر حجتیه ای ها قرآن محصول مکالمه خدا با محمد است. قرآن در اصل برای محمد است و فهم دقیق و یقینی آن توسط وی و امامان و اکنون امام غائب ممکن است. اصحاب انسان گرای روشنفکر دینی هم همین مسیر را پیش گرفته مدعی شده اند که قرآن در اصل آسمانی است اما محمد نقش فعال در زمینی کردن آن داشته است لذا فهم یقینی منظور خداوند در تجربه وحیانی وی محدود می شود و فهم عموم از قران به واسطه کلمات زمینی محمد و تنها در همان سطح ممکن است.

بی توجهی نظام مند و خطای عمومی شده در میان مترجمین و مفسرین و حتی روشنفکران و منتقدین (از این خطاها البته در فهم و ترجمه قرآن کم نیستند) حاکی از وجود ناکارامدی نظام های معرفتی دین شناسی و بی اعتباری و ناروایی روش شناسی ایشان است. عدم تامل در شناخت ناکارامدی واصلاح آن حاکی از حضور یک نظام فکری بسته و فاسد و نابرابری طلب یا سلطه طلب است که در خصوص فهم این آیه به سلطه فهم مردسالار جامعه به ظاهر متخصص و متولی رسمی دین باز می گردد. یعنی باز هم همان مردسالاری آقایان مترجم سنتی و روشنفکر) که حتی خلق بشر را محدود به آب جهنده آقایان می کند و بدن زن را به باد فراموشی می سپارد.

حالا چرا قرآن خروج انسان از میان استخوانهای لگن و پشت را مورد توجه قرار داده و به گونه آناتومیک حرف زده است و صرفا خروجش از رحم مادر را عنوان نکرده؟ کسانی که با پیچیدگی زایش آشنا هستند به راحتی می توانند متوجه شوند که چگونه چرخش معجزه گونه نوزاد در حالت طبیعی در رحم (به شکل واژگون شده ) و بعدا چرخش شانه ها درست در هنگام خروج از میان استخوانها برنامه ریزی شده است (عملی که نه مادر در آن دخالت دارد نه نوزاد نه پرستار یا دکتر). به کلیت سوره که نگاه می کنی می یابی که چگونه بیان حضور حکمت در هستی  است (از نطفه انسان گرفته تا عظیم ترین کهکشانها و آسمانها) همه در ید قدرت او و تحت حکمت متعالی وی هستند و بنابراین خارج از دایره حکمت و اخلاق چنین شعور عظیمی است که نتواند و نخواهد انسان  این موجود شعورمندی که به حد درک هستی خود رسیده است و مرگ ابدی در حقش جنایت است را مجددا در فرایند های خلق مجدد جهان های جدید بازآفرینی نکند (باز آفرینی که اینبار نه کدهای ژنتیکی که کدهای اخلاقی حفظ شده در طول زندگی حیات این دنیایی بشر مبنای باز تولیدش خواهند شد – معنی آیه چهارم از حافظ اعمال هر نفس/شخص). خدایی که مکانیسم های لازم را برای خروج طبیعی انسان از میان استخوانهای در هم فروفته و حفره تنگ بین آنها تعیین نموده است مکانیسم های بعثتش و بازگشتش به حیات ابدی را نیز در نظر دارد.

نظرات علامه غروی در مجموعه کتب سه جلدی آدم از نظر قرآن خصوصا جلد سوم می تواند رهگشا باشد. از وی می خوانیم:

«گرچه در این آیات موضوعی از موضوعات علوم تجربی بیان می شود، ولی قرآن در مقام تبیین این علوم نیست، با اینکه مطلبی غیر علمی در آن یافت نمی شود».

«روش قرآن استدلال به محسوسات است برای اثبات معقولات …. تا واسطه اثبات [برای مخاطب] حس باشد و به طور طبیعی و ساده به حقایق عالم واقف گردد و برای عامه مردم نیازی به براهین مجرده از محسوسات باقی نماند.»

نقل  به مضمون از بخش های دیگر کتاب [هدف نهایی از این گونه استدلال ها جلب توجه به معناداری و جهت داری آفرینش یا زندگی است و پیوند اخلاق به هستی یا به عبارتی دیگر رهایی بنیان های اخلاق از مبانی صرفا قرادادی آنها و تحکیم ارزشهای زندگی به خود زندگی و خدای آفریننده زندگی]

————————

نکته های  مهم: آیا اعراب و جوامع قدیمی معتقد نبودند که فرزندان از پشت پدر منشا می گیرند؟ ما هنوز هم حتی در زبان فارسی از این اصطلاح استفاده می کنیم که فرزند تنی فرد را از پشت و تیره وی می دانیم. وقتی کودکی می پرسد من قبل از شکم مامان کجا بودم بدو می گوییم در پشت پدر! در آیه 23 سوره النساء وقتی که محارم را بر می شمارد ازدواج با زنان فرزندانی که از پشت مرد مسلمان هستند (نه پسر خوانده) را بر مرد مسلمان حرام می کند. مثلا اگر مردی دارای پسری بیولوژیک است و پسرش زن دارد و سپس پسر فوت می کند آیا پدر می تواند با آن زن ازدواج کند. قرآن می گوید اگر پسر از پشت توست نه اگر پسرخوانده است (مانند زید پسرخوانده محمد) می توانی. این امر نشان می دهد که از پشت بودن فرزند به مثابه یک اصطلاح که احتمالا ریشه در باورهای کهن داشته در زبان عرب متداول بود ه است . امروز به عنوان مثال ما می گوییم قلب کسی را شکستن گناه است و منظور قلب فیزیکی نیست. قرآن با استفاده از اصطلاح رایج پسرانی که از اصلاب (پشت های) شما هستند  در مقام توصیف یک پدیده طبیعی نیست و تنها از زبان مصطلح عرب  استفاده می کند که از کلمه صلب یا پشت برای بیان فرزند حقیقی استفاده می کرده اند. این باور یا اصطلاح رایج که در قرآن هم به شکل لفظی جهت روشن کردن دقیق منظور برای مخاطبین آمده (در بیان یک حکم اخلاقی حقوقی) به ترجمه آیه فوق در سوره طارق تعمیم داده شده است و بخشی از رایج شدن بی نظیر این خطا را توضیح می  دهد.

همچنین در سوره اعراف در آیه معروف الست می خوانیم: وَإِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَأَشهَدَهُم عَلىٰ أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّكُم ۖ قالوا بَلىٰ ۛ شَهِدنا ۛ أَن تَقولوا يَومَ القِيٰمَةِ إِنّا كُنّا عَن هٰذا غٰفِلينَ ﴿١٧٢﴾ هنگامی که پروردگارت از فرزندان آدم از پشت هایشان ذریه ها یا نسلهای بعدی شان را اخذ کرد و بر نفسشان از ایشان شهادت گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم

در این آیه هم اخذ از پشت (ظهور نه صلب) آمده است که موضوع آیه مشخص است بیان سمبلیک است نه بیولوژیک و آیه از معروف ترین آیات متشابه است. چون هرکس می داند چنین مکالمه ای بین خدا و انسان در عوالم فیزیکی رخ نداده ولذا از پشت گرفتن نسلهای بعدی بار نمادین دارد بدین معنا که نسل های بعدی فرزندان آدم از نسلهای قبلی منشا و قدرت و استحکام گرفته اند و هنوز هم این روند ادامه داشته به گونه ای که بشر به تنها گونه مسلط در جهان تبدیل شده است.

آیا قرآن با باور رایج صرفا به شکل نمادین برخورد کرده و تعمیم آن به واقعیت زیستی شناختی را زیر سوال نبرده؟ از کجا بدانیم که قرآن منظورش صرفا نمادین است نه بیولوژیک؟

بسیار جالب است که بدانیم قرآن به صراحت نه تنها تعمیم این باور نمادین به امر طبیعی را رد کرده بلکه آنرا محکوم نموده است. در سوره مجادله درچالش با مردسالاری عرب که هر موقع می خواست طبق یک سنت مرد می توانست به زن خود نسبت مادری بدهد و زناشویی خود را یک جانبه خاتمه دهد می فرماید:

الَّذينَ يُظٰهِرونَ مِنكُم مِن نِسائِهِم ما هُنَّ أُمَّهٰتِهِم ۖ إِن أُمَّهٰتُهُم إِلَّا الّٰـٔى وَلَدنَهُم ۚ وَإِنَّهُم لَيَقولونَ مُنكَرًا مِنَ القَولِ وَزورًا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفورٌ ﴿٢﴾کسانی که به زنانشان می گویند که تو نسبت به من چون پشت مادر من به منی (یعنی من از پشت تو هستم) بدانند که مادرانشان کسانی هستند که آنان را متولد کرده اند آنان سخنی زشت و باطل می گویند و بدرستیکه خداوند بخشاینده و آمرزنده است.

بنابراین قرآن به صراحت تعمیم امر سمبلیک به طبیعی و از این طریق تغییر در روابط حقیقی و حقوقی را باطل و عمل پلید دانسته است. گفتن اینکه کسی از پشت کسی است وی را فرزندش نمی کند. به همین شکل وقتی می گوید نسلهای بعدی از  پشت فرزندان آدم گرفته شده اند به معنی فیزیکی نیست بلکه به معنی کلامی اخذ قوت و تداوم در تناسل است.

نوشته‌شده بدست احمد آل حسین

منبع:https://quranicwisdom.wordpress.com/2012/08/12/human-creation-quran2/

مبحث تغذیه

حوزه علوم بشرى ، پزشكى ، سرآمد همه دانش هاست ؛ چرا كه فلسفه ساير علوم ، بهره ورى انسان از مواهب زندگى است و اين هدف ، جز در پرتو سلامت جسم و جان ، ميسّر نيست . ۱ از اين رو ، امام باقر عليه السلام مى فرمايد: 

بدان كه نه هيچ دانشى چون جُستن سلامت است و نه هيچ سلامتى چون سلامتِ دل . ۲ 

اين سخن ، به روشنى نشان مى دهد كه از نگاه اسلام ، طبّ روان ، ارجمندتر از طبّ تن ، و طبّ تن ، ارزشمندتر از ساير علوم است. اين حديث نبوى نيز بدين معنا اشاره دارد كه مى فرمايد : 

دانش بر دو گونه است : دانش دين ها و دانش بدن ها 

چند صد سال قبل امام هشتم شیعیان 

این حقیقت را بى‏پرده بیان فرموده است.

صلاح بدن یعنى چیزى که بدن را صلاحیت و صورت میدهد

قوام بدن یعنى چیزى که بدن را بعد از ترکیب و صلاحیت نگه میدارد علت هر دو، خوردنى و آشامیدنى است.

میفرماید:

فان اصلحتهما صلح البدن و ان افسدتهما فسد البدن.

یعنى اگر آن دو را نیکو تغذیه کنى بدن سالم و اگر بد تغذیه کنى بدن فاسد میگردد.

نیروى روان‏

و اعلم ان قوة النفوس تابعة لامزجة الابدان.

و بدان که نیروى روانها پیرو مزاجهاى بدنها است.

نفوس جمع نفس است- نفس گاهى اطلاق بر روح بخارى مى‏شود که بآن خون در جریان و قلب در ضربان و بدن داراى حرکت و حرارت است.

گاهى مقصود از نفس روح حیوانى است که بآن چشم مى‏بیند و گوش مى‏شنود حواس محسوسات خود را تشخیص میدهد و گاهى منظور از آن روح ارادى است که آن را روح حیوانى نیز مى‏گویند:

دست میگیرد، پاى میرود، زبان مى‏گوید و مانند آن. گاهى مراد از نفس روح انسانى است که حکما از آن بنفس ناطقه کلیه تعبیر میکنند در هر صورت هر کدام از انواع نفوس که باشد تابع مزاج و ساختمان بدنست.

میگویند پیش از خلقت بدن روح وجود نداشت بعد از پیدایش تن روح در او ایجاد شد این یک نحوه تبعیت است. بگفته دیگر روح قبل از بدن موجود بود ولى بعد از پرداختن تن باو تعلق پیدا کرد و مانند مرغى اسیر آن قفس شد و این نیز یک نحوه تبعیت است.

بهر اندازه‏اى که مزاج سالمتر باشد نیروى روان در او کاملتر است: دست بهتر مى‏گیرد، پاى بهتر میرود، زبان بهتر مى‏گوید، حواس پنجگانه بهتر و کاملتر احساس میکنند و حواس باطن نیز بهتر محسوسات خود را درک مى‏نمایند. این نیز یک نحوه پیروى است.

ممکنست که مقصود پیروى قوت اراده و اختیار باشد یعنى هر اراده و اختیارى تابع ساختمان بدن و چگونگى مزاج است. امکان دارد که مراد از قوه نفوس قدرت تفکر و ادراک کلیات باشد.

یعنى هر کس بمقتضاى ترکیب بدن و کیفیت مزاج تن خود فکر میکند و مى‏فهمد.

بعید نیست که همه اینها مقصود باشد یعنى هر کس بتناسب بدنى که دارد جانى پیدا میکند و بهمان تناسب قدرت و حرکت دارد بهمان اقتضا احساس مى‏کند فکر میکند و ادراک مینماید.

بدن ما از عناصر و مواد بسیارى تشکیل شده و چون تحت تأثیر عواملى دائما در تحلیل است عناصر ترکیبى خود را از دست میدهد.

بوسیله غذا کمبود آن عناصر جبران مى‏شود بنا بر این بدن امروز ما غذائى است که دیروز خورده‏ایم.

فرزندان ما یعنى چشم و گوش و دست و پا فکر و احساس و اراده آنها هر چه هستند غذاى قبلى ما بوده‏اند و ما هم هر چه هستیم غذاى قبلى دیگران بوده‏ایم، بارى از مقصد دور نرویم براى اینکه بدانید تا چه اندازه نیروى نفسانى تابع مزاج جسمانى است چند نمونه یاد میکنیم:

آیا قدرت و زور تابع بدن نیست؟ آیا هر چه بدن قوى‏تر باشد زور بیشتر نیست؟

آیا چنین نیست که امتلاء معده یا گرسنگى خصوص عطش زیاد نور چشم را کم میکند؟ غلبه صفراء شیرینى را بکام ما تلخ میگرداند.

 

 

غذاهایی که اجتماعشان با همدیگه ممنوع است

باید دانست که خوردن غذا صرفا برای سیر شدن و لذت بردن نیست بلکه تغذیه امری است فوق العاده حساس و مهم که در ادامه حیات و نیز تقویت فکری و شادابی عاملی بسیار موثر به شمار می آید و برخورداری از مواهب طبیعی را ممکن می سازد نحوه تغذیه بر حسب شرائط سنی افراد متفاوت است و کمبود هر ماده غذایی لازم برای بدن زمینه ضعف جسمی و روحی را فراهم می سازد . مصلی است که میگویند :« پدر مرض هر چه بخواهد باشد مادرش حتما غذای نامناسب است » فعالیت های مغزی عینا مانند ورزش های ماهیچه ای توام با تبدیل و تغییر شکل های شیمیایی صورت می گیرد موادی که نیاز ماهیچه ها و مغز را تامین میکنند یکسان نیستند . عنصر مهم برای خوب انجام گرفتن عمل حافظه « منیزیوم » است که متاسفانه به مقدار محدود در غذاهای ما وجود دارد ولی این عنصر مهم در نان سبوس دار ، جوانه گندم ، و سبزی ها و بعضی از آبهای معدنی یافت می شوند

.پرفسورادوارد سوارز ازدانشگاه دوک  گفته «افراد خشمگین سالم دچارزیادی پروتئین خون دررگها هستند » که به جای سوخت مغزمرتب سوخت عضله میخورند.یعنی به جای‌خرما وعسل و...مرغ وگوشت میخورند.

 

مزاج شناسی زنان از استاد خیر اندیش

درمتن ذیل که مقدمه استاد خیراندیش در کتاب بیماریهای زنان آقای دکتر دریایی  است، به مباحث بسیار مهمی در ارتباط وضعیت مزاجی زنان و ارتباط آن با روحیات و شکایات ایشان می پردازد:

بسمه تعالی

فرق بین زن و مرد و تفاوت بین آنها و قضاوت برتری هر کدام نسبت به کدام دیگر و استعداد و تواناییهای آنان و احیاناً بیماریهایی که ویژه زنان و مردان است، از مباحثی است که از دیرباز مورد توجه حکما، علما، پیامبران و جامعه شناسان بوده است.

به نظر میرسد روند بحث در طول تاریخ دچار نوساناتی است که ناشی از سطح درک و فهم انسانهای مقاطع گوناگون تاریخ است و به تبع میزان رشد انسانها در هر مقطع نوع برداشت آنها از شخصیت زن متفاوت بوده و هر چقدر انسانیت به سوی رشد و تعالی نزدیک تر شده است، واقع بینی او از شخصیت زن بیشتر و میزان درک او از حقیقت خلقت زن کامل تر گردیده است.

نشان این امر تفاوت برخورد تمدنهای مختلف و اقوام گوناگون در برخورد با زن است. هر تمّدنی که از رشد فرهنگی بی بهره بوده است زن را جزء طبقات پست قرار داده و یا به آن ظلم روا داشته و در زیرپای قوانین و رسومات جاهلانه مصدوم ساخته ویا در زیر خاک جاهلیت زنده به گور ساخته است. و هر تمدنی که از رشد وفرهنگ بهره­مند بوده است تاج برتری بر سر زن نهاده و او را در حجاب احترام و هاله عفاف و قلعه امن عشق نگاهداری نموده است.

در جامعه ای که دختر بعنوان سنبل سرافکندگی پدر زنده به گور می شود، در همان جامعه دست دختری بعنوان سنبل شخصیت ممتاز توسط پدری به احترام بوسه زده می شود.

تفاوت برخورد این پدر با آن پدر با فرزند دختر تفاوت شخصیت آن دو پدر است؛

پدری درعمق ورطه جاهلیت غوطه ور گردیده و پدری در اوج فهم و درک و عرفان و پیامبری درجات تعالی را درنوردیده.

برهیچکس پوشیده نیست که شخصیت والای حضرت فاطمه سلام الله علیها تواضع دهنده پیامبر اکرم به سوی آن مقام است، لکن رفتار پیامبران نیز عملی نیست که فقط در حوزه خاص خانوادگی آنان قابل تفسیر باشد بلکه الگویی است برای همه انسانها در همیشه تاریخ.

این رفتار پیامبر عظیم الشأن نشاندهنده این معناست که هرگاه دختر در خانواده پدر مورد تکریم و عشق ورزی قرار گرفت، و زن مقام ویژه و والای خود را متعین ساخت جامعه به درجه عالی رشد خود دست یافته است.

بنابراین رابطه مرد وزن رابطه­ای احترام انگیز وعشق آمیز است و رابطه حاکم و محکوم نیست، زن بستر تولد و رشد و دامن تربیت و تعالی انسان است، زن کشتزاری است که در دامن آن بشریت کشت می شود و رشد می کند و میوه میدهد. هرگاه این کشتزار پاک نگاهداری شد و از آب و آفتاب صافی و منور بهره مند گشت، محصولی سرسبز، شکوفا و با نشاط خواهد داشت و هرگاه غیر از آن بود محصولی بی نشاط و خمود و مستعد خزان خواهد پرورد.

تمامی حکما و دانشمندان و جامعه شناسان نیک اندیش بر این باورند که زنان زمینه­سازان فرهنگ­های ماندگار و تربیت کنندگان فرزندان شجاع و استوارند و هرگاه آهنگ اصلاح در جامعه ای نواخته می­شود زمانی پرشتاب تر و عمیق تر و پرشورتر خواهد شد که زنان آن جامعه را دربر بگیرد.

از این رو هرگاه سلامت جامعه دغدغه ذهن مدیران آن جامعه باشد باید از زنان شروع شود و چنانچه مکتبی توانایی تأمین سلامت زنان را بطور کامل نداشته باشد، نسل بشر را در معرض تهدید دارد.

بنابراین درست است که همه انسانها اعم از زن و مرد باید برای تأمین سلامت خود کوشا باشند، لکن در ارزیابی حوزه اهمیت و اثربخشی حفظ سلامت زنان سلامت جامعه و سلامت نسل مردان سلامت فرداست. از این دیدگاه کتبی که پیرامون سلامت زنان نگاشته شده و بیماریهای آنان را مورد بحث قرار میدهد اهمیتی ویژه پیدا می­کند و کتاب دایره المعارف بیماریهای زنان که توسط محقق محترم جناب آقای دکتر محمد دریایی نوشته شده است نیز از این منظر تلاشی بسیار ارزشمند و خدمتی بسیار پربها برای بشریت محسوب می­گردد. و ایمان دارم که مشمول اجری مضاعف در بارگاه حضرت باریتعالی خواهد بود.

اما تفاوت اصلی و اساسی زن و مرد در مزاج و سرشت اوست و این تفاوت است که زمینه ساز مجموعه نظریات گوناگون پیرامون زن می شود و آن را  ممتاز      می­سازد.

اگر چنانچه به این زمینه واقف باشیم و به زیرساخت بدن زن آشنا باشیم، این اختلافات را طبیعی پنداشته و برخوردی منطقی و واقع بینانه با آن خواهیم داشت. از زمانیکه نطفه در رحم شکل می­گیرد، اگر محیط رحم سرد باشد و نطفه نیز از سردی برخوردار باشد جنین مؤنث شکل می­گیرد و زمان شکل گیری جنین موثر پنج هفته خواهد بود، در حالیکه جنین مذکر در مدت چهار هفته شکل می­گیرد. و این اولین تفاوتی است که بین مونث و مذکر نمایان می گردد. این افزایش زمان شکل گیری جنین     می­تواند در طول مدت بارداری نیز تفاوت ایجاد کند و زمان بارداری از نه ماه تا نه ماه و نه روز تفاوت داشته باشد.

زمانی که جنین مونث در رحم شکل گرفت، تغییرات بالینی مهمی در مادر پدید می­آید مثل اینکه چهره ای پفالو پیدا میکند یا مقداری لبها کلفت می شوند و ورمی محسوس در صورت و اندامها ایجاد می شود، تمایل به خواب در مادر افزایش می یابد، گرایش مادر به شیرینیها و خوراک های گرم مزاج بیشتر می شود و در مقابل غذاهای سرد مزاج واکنش منفی نشان می دهد و چه بسا در صورت مصرف دچار حالت تهوّع   می­گردد.

از نظر روحی حساس و زودرنج می شود ودقت عمل وی در موضوعات مربوط به زندگی بیشتر می گردد. و این حالت تا زمان وضع حمل و پایان شیردهی ادامه دارد. اگر بخواهیم سقف زمانی مشخصی برای این حالت در نظر بگیریم باید بگوئیم تا سی ماه این حالت به درازا می انجامد. و چنانچه حمل بعدی پسر بود تغییر حالت در مادر پدید می­آید و اگر حمل بعدی نیز مونث باشد همین حالت تکرار می شود.

تفسیر طب سنتی از چنین حالاتی بروز سردی جنس است، پس از تولد نیز وضعیت بالینی طفل دختر متفاوت است، سفیدی رنگ پوست، وزن بیشتر و رنگ موی بور و یا مشکی کم رنگ و یا سر کم مو و موی کرکی در بدو تولد طفل از حیث سردی نسبت به اطفال دیگر تمایز میدهد، به نحوی که چنانچه طفل دارای موی بلند و مشکی و یا خرمایی بود از گرمای بیشتری برخوردار است و اگر چنانچه موی روشن و نازک داشت و یا پراکندگی موی سر او کم بود از سردی بیشتری برخوردار است.

و این موضوع درسایر حالات وی نیز آشکار است، مانند اینکه مدت خواب طفل دختر بیشتر و عمیق تر است و واکنش او نسبت به رفتارها و رنگ ها و صداها کمتر است و استعداد او برای اختلال گوارشی بیشتر است و ممکن است توان هضم شیر را نداشته و گاهی استفراغ کند، چنانچه چنین حالتی پدید آید لازم است ، با خوراندن غذاهای گرم مزاج شیر مادر را گرم کرد و یا همزمان با آن بدن طفل بویژه شکم وی را به روغن زیتون و یا روغن کنجد اندود.

در امتداد رشد طفل  در دوره 7 ساله از حیث رفتارشناسی یک طفل کودک دختر را میتوان با یک اسباب بازی سرگرم کرد، لکن کودک پسر به بازیهای آرام بسنده نمی کند و باید بازیهای پرتحرکی را برای وی تدارک دید.

از دیدگاه بوعلی سینا دو عامل باعث رشد و حرکت در بدن انسان است؛ یکی رطوبت و دیگری حرارت، رطوبت عامل رشد است و حرارت عامل حرکت. این عامل بطور متعادل و همسو در بدن وجود دارند. هر گاه هر کدام کاهش یا افزایش یافت موجب تغییراتی اساسی در ساختار بدن و رفتار وی می گردد. بر اساس این دیدگاه رطوبت در تن طفل دختر بیشتر است و این عامل موجب آرامش و کندی حرکات و لطافت پوست و درشتی چشمان و زیبایی و تفاوت ساختمان صورت وی با پسر می شود.

علی ایحال این روند رشد و تحرک در بدن طفل ادامه می یابد تا در سنین بین دوازده تا چهارده سالگی، ضریب رشد در تن دختران نسبت به پسران افزایش می یابد. این تغییر در بروز اندام زنانه و وزن آشکار می گردد و این سن با شروع دوران قاعدگی همراه است. سن قاعدگی و یا افزایش آن به تناسب مزاج دختران متفاوت است. و این تفاوت تابع محورهای ذیل است:

1-   مزاج سرشتی دختر

2-   موقعیت جغرافیایی محل تولد و رشد

3-   نوع غذای غالب

چنانچه مزاج سرشتی دختر گرم تر باشد و محل تولد و رشد آن در موقعیت جغرافیایی گرمسیری باشد و بیشتر غذای مصرفی وی گرم مزاج باشد سن قاعدگی کمتر خواهد بود و چنانچه، مزاج سرشتی وی سرد باشد و موقعیت جغرافیایی و محل تولد و زیست او سردسیر باشد و غذای وی نیز از نوع سردی ها، زمان بروز قاعدگی وی دیرتر خواهد بود.

مثل اینکه سن بروز قاعدگی یک دختر در عربستان از نه سالگی شروع می شود و در اهواز و آبادان یازده تا دوازده سالگی و در تهران سیزده سالگی و در آذربایجان و روسیه 14 تا 15 سالگی و در سیبری به 17 سالگی می انجامد.

همچنانکه شیب حرکت از گرما به سرما در موقعیت زیست سن قاعدگی را تغییر میدهد، مزاج دختر و مزاج غذای غالب وی نیز چنین نقشی را ایفا می کند، و علاوه بر آن عوامل فوق در رفتارهای بالینی دختر در هنگام قاعدگی اثر می­گذارد. یعنی اگر چنانچه مزاج وی سردی زیادی داشته باشد قاعدگی وی با درد همراه است و یا مقدار ریزش آن زیاد است واگر مزاج وی سرد نباشد قاعدگی توأم با درد ندارد.

بنابراین چگونگی قاعدگی نیز تابع سردی مزاج سرشتی کامل و یا مزاج اندام جنسی اوست.

از همین جا نوسانات اخلاقی و رفتاری زن شروع می شود و رفتار زنان در هنگام قاعدگی تغییر می­کند. بی حوصلگی، زودرنجی، آسیب پذیری روانی ، نگرانی بیهوده، آسیب پذیری جسمی زن در این زمان خیلی بیشتر از سایر زمانهاست. از این رو در سلسله دستورات اسلامی خیلی از رفتارها از وی سلب می گردد. مانند اینکه غسل و وضو و نماز ندارد و نزدیکی با وی غلط است و صیغه طلاق در این زمان جاری  نمی­شود.

و بدیهی است که مشورت با زنان در این شرایط با مشاوره­های منفی بافانه و مأیوسانه همراه خواهد بود ومشاوران در تمامی ابعاد منفی و احتمالات شکست موضوع را مورد توجه قرار خواهد داد. و انتظار حمایت جسورانه زن در این شرایط از تصمیمات مرد غیرعالمانه است، چون شرایط طبیعی تن زن شرایطی شبیه بیماری است. اگر بخواهیم نقش تأثیر حالت مزاجی فرد را در مشاوره های او درک کنیم، کافی است مقداری سرکه یا شربت آبلیمو و یا ماست و خیار بخوریم و موضوعی را مورد بحث قرار دهیم و سپس نتیجه بحث خود را با زمان دیگری که در آن شربت، عسل یا مقداری خرما و یا ارده شیره ویا شربت زنجبیل خورده ایم مقایسه کنیم، درخواهیم یافت که نحوه تصمیم گیری در این دو موقعیت کاملاً متفاوت خواهد بود و غذاهای سرد مزاج اثری منفی روی تصمیم سازی انسان دارد و برعکس غذای گرم مزاج بر شجاعت انسان در تصمیم گیری می افزاید.

بنابراین نباید نوسان رفتار زن در این شرایط را به حساب شخصیت وی بگذاریم، بلکه ناشی از تغییر طبیعت اوست.

یک زن که مزاج سرشتی او سرد است باردار می شود و چنانچه حمل او نیز دختر باشد، – سردی مزاج وی افزایش می یابد – و اگر چنانچه در طول بارداری از غذاهای سرد مزاج نیز استفاده کند، انقباض رحم او بیشتر می شود و وضع حمل طبیعی برای او شکل می گیرد و چنانچه این زن در موقعیت سردسیری و یا مرطوب مانند شمال کشور زندگی کند به این سردی نیز افزوده می شود و پزشک برای تسهیل وضع حمل از جراحی استفاده می کند و برای جراحی نیز لازم است تا از بیهوشی استفاده شود، ماده بیهوش کننده طب نوین نیز سرد کننده مغز و روان است، از این رو از میزان تحمل زن نسبت به مشکلات کاسته می شود – خونریزی ناشی از جراحی و نقاهت زایمان نیز نکته دوم و سومی است که به این وضعیت اضافه می شود – و چون برخلاف عرف طب سنتی غذاهای زن زایمان کرده نیز تعریف نشده و معمولاً از غذاهای سرد مزاج استفاده می شود و هیچ از کاچی تهیه شده با روغن حیوانی و غذاهای گرم قوت بخش برای زن زائو خبری نیست، از این جهت مجموعه عوامل سرد کننده تن و روان در این شرایط موجود است و کوچکترین حادثه میتواند زمینه را برای افسردگی زن فراهم نماید. لذا می بینیم که افسردگی پس از زایمان یک بیماری شایع در زنان می­شود. در حالیکه این افسردگی از دیدگاه طب سنتی امری طبیعی است و ناشی از سردیهای متواتر جسمی، مغزی و جنسی و روانی و غذایی است و کاملاً قابل پیشگیری و درمان است. و راه درمان و پیشگیری آن نیز در گرو تعدیل مزاج زن با خوراک گرمیهاست.

اگر افسردگی زن مورد توجه قرار نگرفت و بر این حالت باقی ماند و یا حتی به درمان افسردگی با استفاده از داروهای شیمیایی پرداخت، یکی از داروهای مورد استفاده برای افسردگی آمی تریپتیلین است که این دارو نیز دارای مزاجی سرد است، نشان سردی این دارو این است که زن پفالو و چاق می شود و خواب او افزایش می­یابد و تمایل جنسی زن کاهش پیدا می­کند. از سویی ، زمینه سردی شدید پدید آمده در تن و روان زن باقی است واز سویی دیگر خوراک داروی شیمیایی بر سردی زن افزوده است و این افزایش سردی موجب کاهش شدید تمایل جنسی زن و قصور او در روابط زناشویی و آسیب پذیری شدید روانی و زودرنجی وی می گردد و اینهمه موجب بروز اختلافات زناشویی در خانواده­ها و نهایتاً زمینه بروز طلاق  می­شود  و یکی از    زمینه­های بسیار مهم طلاق در دوران اول زندگی زناشویی در حقیقت اختلاف ناشی از اختلال رفتار جنسی است که معمولاً در دادنامه­ها ذکر نمی گردد.

به تعبیری دیگر تعدیل مزاج نقشی اساسی در زندگی زنان ایفا می­کند و همین روند در ساختمان بدن زن موجب بروز چاقی موضعی در اندام میانی می شود.

نقش مزاج زن در پذیرش نوع بیماری و رفتار اجتماعی

مجموعه تغییرات رفتاری  هرکس تابع مزاج اوست. زنان نیز از این قاعده مستثنی نیستند – و چون مزاج سرشتی زنان نسبت به مردان سرد است استعداد آسیب پذیری آنان نسبت به بیماری نیز بیشتر است و همین زمینه مزاجی در رفتار و تفکرات آنان اثر میگذارد و واکنشی متفاوت با مردان در مسائل بروز میدهد – و این تغییر واکنش امری طبیعی است و قابل ارزش گذاری نیست، همین نکته به تبع رطوبت و مزاج زن ، ریزبینی ، حساس و دقیق بودن و لطافت در رفتار و مهر و عطوفت بیشتر در زنان بیشتر است و حضور اینگونه احساس و نگرش و رفتار در کنار مرد موجب تعدیل خشونت و ایجاد انعطاف و دقت و همسو نگری می گردد.

در ادامه زندگی زنان بلحاظ سردی استعداد پذیرش بیماریهای سرد را بیشتر دارند – و چون سردی در نیمه دوم عمر یعنی از سی و پنج سالگی به بعد بیشتر می شود- گرایش آنان بسوی بیماری بیشتر می شود و این پدیده در افراد گرم مزاج در نیمه اول عمر اتفاق می­افتد.

بنابراین از دیدگاه طب سنتی و اسلامی طب زنان طبی متفاوت با طب مردان می شود- و باید بررسی بیماریهای زنان با نگاه و زمینه­ای متفاوت صورت بگیرد و تعریف تعادل سلامت برای زنان با تعریف تعادل سلامت برای مردان بطور جداگانه انجام شود –  همچنانکه در خیلی از معیارهای طب نوین نیز این موضوع مدنظر قرار گرفته است.

امیدوارم با درک مطالب کتاب نوشته شده توسط جناب آقای دکتر محمد دریایی که با وسعت نظر و اندیشه تدوین شده – و بیماریهای زنان را از دیدگاه دو مکتب طب نوین و طب سنتی و اسلامی بررسی نموده است – زمینه ای مناسب تر برای درمان بیماریهای زنان پدید آید و به روزی برسیم که تمامی بیماریها را قبل از بروز درمان کرده باشیم و ارزیابی نظام سلامت را از طریق توسعه پیشگیری بررسی نمائیم نه از طریق شمارش و بیماران و تعداد تخت های بیمارستانی.

به امید موفقیت روزافزون نویسنده محترم و تمام دست اندرکاران نظام سلامت.

والله الموفق و هوالمستعان

حسین خیراندیش

27/7/89 روز تولد امام رضا علیه السلام – تهران