رابطه بین صلب و ترائب
آفرینش انسان از آب خارج شونده از بین پشت (پدر) و دنده های (مادر)؟؟؟؟
در قرآن مجموعه ای از آیات است که به آفرینیش انسان و پدیده های دیگر چون زمین و آسمانها و ستارگان و … اشاره می کند و عموما علمی بودن این آیات مورد تشکیک قرار می گیرد. این تشکیک ها که ناشی از عدم فهم درست معانی و ترجمه غلط هستند به قدری معمول شده اند که عده ای از صاحب نظران مسلمان را در مورد ریشه الهی داشتن قرآن به شک انداخته و زمینه را برای طرح نظراتی چون قرآن تجربه نبوی یا کلام محمدی یا حتی رویای رسولانه فراهم نموده اند . اما بیایید برای یک مرتبه هم که شده تلاشی ساده را برای اصلاح فهم خود از آیات بنماییم و اگر نتوانستیم به درک قانع کننده یا ترجمه عقل پسندی برسیم آنگاه گناه را برگردن قرآن اندازیم. اینگونه به انصاف در تحقیق نزدیک تریم.
تلاش زیر از آن جمله تلاشهاست که به راحتی نشان می دهد چگونه بنای نظراتی مانند نظریه کلام محمدی که در پی توضیح تناقضات و گزاره های به اصطلاح غیر علمی قرآن با انتساب قران به محمد به جای خداهستند خود بر پایه های سستی بناشده اند که ناشی از تناقضات معرفتی خود این صاحب نظران و غیر علمی رفتارکردن شان در برخورد با قرآن است!
به عنوان مثال در سوره طارق (سوره 86 ام در قرآن) در هشت آیه اول آمده است:
وَالسَّماءِ وَالطّارِقِ ﴿١﴾ وَما أَدرىٰكَ مَا الطّارِقُ ﴿٢﴾ النَّجمُ الثّاقِبُ ﴿٣﴾ إِن كُلُّ نَفسٍ لَمّا عَلَيها حافِظٌ ﴿٤﴾ فَليَنظُرِ الإِنسٰنُ مِمَّ خُلِقَ ﴿٥﴾ خُلِقَ مِن ماءٍ دافِقٍ ﴿٦﴾ يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ وَالتَّرائِبِ ﴿٧﴾ إِنَّهُ عَلىٰ رَجعِهِ لَقادِرٌ ﴿٨﴾
ترجمه متداول:
سوگند به آسمان و كوبنده شب! ﴿۱﴾ و تو نمىدانى كوبنده شب چيست! ﴿۲﴾ همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست! ﴿۳﴾ (به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و محافظى دارد! ﴿۴﴾ انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است! ﴿۵﴾ از يك آب جهنده آفريده شده است، ﴿۶﴾ آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مىشود! ﴿۷﴾ مسلما او ( خدائى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد) مىتواند او را بازگرداند!
ترجمه فولادوند:
سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد. ( 1 ) و تو چه دانى که اختر شبگرد چيست؟ ( 2 ) آن اختر فروزان. ( 3 ) هيچ کس نيست مگر اينکه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است. ( 4 ) پس انسان بايد بنگرد که از چه آفريده شده است؟ ( 5 ) از آب جهندهاى خلق شده، ( 6 ) [که] از صلب مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون مىآيد. ( 7 ) در حقيقت، او [= خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست. ( 8 )
ترجمه قمشه ای:
قسم به آسمان و طارق آن. ( 1 ) و چگونه تواني طارق آسمان را بداني؟ ( 2 ) طارق همان کوکب درخشان است که نورش نفوذ کند. ( 3 ) (قسم به اينان) که هيچ شخصي نيست جز آنکه او را البته (از طرف خدا) مراقب و نگهباني هست. ( 4 ) پس انسان مغرور بايد بنگرد که از چه آفريده شده است؟ ( 5 ) از آب نطفه جهندهاي خلقت گرديده. ( 6 ) که از ميان صلب (پدر) و سينه (مادر) بيرون آيد. ( 7 ) (خدايي که او را از اين نا چيز بي جان آفريد و جان بخشيد) او البته بر زنده کردنش دوباره (پس از مرگ) قادر است. ( 8 )
ترجمه مکارم شیرازی:
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر و تو نميداني کوبنده شب چيست! ( 1 ) همان ستاره درخشان و شکافنده تاريکيهاست! ( 2 ) (به اين آيت بزرگ الهي سوگند) که هر کس مراقب و محافظي دارد! ( 3 ) انسان بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده است! ( 4 ) از يک آب جهنده آفريده شده است، ( 5 ) آبي که از ميان پشت و سينهها خارج ميشود! ( 6 ) مسلما او [= خدائي که انسان را از چنين چيز پستي آفريد] ميتواند او را بازگرداند! ( 7 ) در آن روز که اسرار نهان (انسان) آشکار ميشود، ( 8 )
ترجمه المیزان:
سوگند به آسمان و آن آشکار شونده در شب ، ( 1 ) و چه چيز تو را آگاه کرده است که آن آشکار شونده در شب چيست ؟ ( 2 ) آن ستاره درخشان است ، ( 3 ) سوگند به اينها که هيچ کس نيست مگر اين که نگهبانى بر او گمارده شده است که اعمال نيک و بد او را ثبت مى کند . ( 4 ) انسان براى اين که رستاخيز را باور کند بايد بنگرد که از چه چيز آفريده شده است . ( 5 ) او از آبى جهنده آفريده شده است . ( 6 ) که از ميان پشت و استخوان هاى سينه بيرون مى آيد . ( 7 ) قطعاً خداوندى که او را از اين مادّه آفريده است ، مى تواند او را پس از مرگ به صورت نخست بازگرداند ، ( 8 )
ترجمه یوسف علی:
(1) By the Sky and the Night-Visitant (therein);- (2) And what will explain to thee what the Night-Visitant is?- (3) (It is) the Star of piercing brightness;- (4) There is no soul but has a protector over it. (5) Now let man but think from what he is created! (6) He is created from a drop emitted (7) Proceeding from between the backbone and the ribs: (8) Surely ((Allah)) is able to bring him back (to life)!
ترجمه پیکثار:
(1) I swear by the heaven and the comer by night; (2) And what will make you know what the comer by night is? (3) The star of piercing brightness; (4) There is not a soul but over it is a keeper. (5) So let man consider of what he is created: (6) He is created of water pouring forth, (7) Coming from between the back and the ribs. (8) Most surely He is able to return him (to life).
————————–
بی توجهی نظام مند و بی مثال مفسرین و مترجمین باعث شده در آیه های فوق، خارج شدن در آیه هفتم را به آب (منی) در آیه ششم نسبت دهند نه به انسان که موضوع بحث در آیه پنجم است و از این طریق با خطای خود باعث تشکیک در علمی بودن سخن خداوند شوند.
آیه هفتم خروج انسان و ورودش به زندگی است نه خروج منی یا هر مایع دیگر دخیل در شکل گیری اولیه نطفه. دلایل متعددی می توان بر این ادعا اقامه کرد که بسیار قوی تر از دلائل انتساب آیه هفتم به ماء هستند:
۱. در همان آیه ششم با صفت دافق به جریان دفعتی یا یکباره مایع اشاره کرده است و لازم نیست دوباره در آیه بعدی تکرارکند! می توانست در همین آیه محل خروج را مشخص کند.
۲. سپس بلافاصله درآیه هشت می گوید به بازگرداندن آن/ او (یعنی انسان به حیات بعد از مرگش) مجددا قادر است. اگر موضوع آیه هفتم آب یا مایع اسپرم می بود نه انسان، پس آیه هشتم هم باید به بازگرداندن آب منی به بدن پدر بچه ترجمه شود!! چرا که اگر قاعده مطلق بر این است که ضمیر به نزدیک ترین مرجعش بازگردد (در ایه هفتم به ماء درآیه ششم) پس این قاعده باید همچنان در آیه هشتم هم نسبت به آیه هفتم جاری باشد و ضمیر آن نیز به آیه هفتم یعنی مجددا ماء بازگردد.
۳. اما نه این قاعده عمومیت دارد نه قرآن این قاعده را اصلا اعمال کرده است! جالب و واضح است که قرآن آشکارا در آیه هفتم قطع ارجاء ضمیر کرده است و صرفا فعل <لازم> یخرج را بکار برده است. آیه هفتم صرفا فاعل ندارد که به قرینه آیه پنجم حذف شده است . اگر منظور ماء می بود شاسته تر بود که جمله را با ضمیر بیاورد و بگوید یخرجه (با ضمه حرف اول).
۴. همچنین در آيه ششم فعل گذشته است (آفریده شد یا شده است) در حالیکه فعل آیه هفتم دقیقا به علت قرینه بودن فاعلش با آیه پنجم -فلینظر- مضارع است (خارج می شود یا به عبارتی دیگر پس انسان <باید ببیند> که …. چگونه< خارج می شود>).
۵. علت گذاشتن آیه ششم بین پنجم و هفتم و قطع تقارن نشان دادن توالی عمل خلقت است. و این توالی عمل شکل گیری اولیه نطفه بشراز مایع و سپس خروج وی از بدن مادر را نشان می دهد. کلمه خلق شدن از ماء هم صرفا نشات گرفتن را انگونه که محسوس است توضیح می دهد و در صدد تبیین نامحسوسات شکل گیری اولین نطفه نیست. (قرآن کتاب بیولوژی نیست و اشاره به پدیده ها در حد بیان منظور متعالی تر است).
۶. منطقا نیز با توجه به متن و منظور کل سوره آیه ششم نمی تواند در صدد تعیین تخصصی خروج آب از جاهای خاص بدن باشد چرا که توضیح این امر در مغایرت با پیام اصلی سوره در ادامه آن است که بازگشت انسان به حیات است. براستی چه نکته ای در بیان منشا مایع مذکور در بدن نهفته است که خدا خواسته عنوان کند. خواسته درس بیولوژی بدهد وبه عرب آن زمان بفهماند مثلا منی از کجا می آید و سپس از این نتیجه بگیرد چه حکمتی در خلقت وجود دارد!! کمی منطقی فکر کردن هم گاهی عیب ندارد!
۷. جمله ششم اگر به ماء ربط پیدا کند اصلا و اساسا گزافه می شود و مایه تمسخر و تعجب چون فعل آن خرج است نه اخذ یا تنشأ ( نشأت گرفتن) و هر کس می داند و دیده است که منی مرد از کمر و دنده های وی <<خارج>> نمی شود. اگر مثلا می گفت اخذ می شود یا نشات می گیرد، می توانستیم بگوییم منظور آب است. حال آنکه خارج شدن اسپرم از جای دیگری است و هر پسر بچه تازه بالغ شده ای هم این را می داند.
پس ترجمه درست آیه به ظاهر کاذب فوق (که در واقع کذب نمایی اش ناشی از گزافه گویی قریب به اتفاق مترجمین و مفسرین است) چیست؟ در واقع آیات فوق خلق انسان از آبی که دفعتا جاری می شود (منی یا اسپرم های مرد یا هردو زن و مرد) را می گوید و سپس خارج شدن وی از بین انتهای ستون فقرات (صلب) و استخوانهای دنده ای شکل باز شونده لگن زن/مادرش (ترائب) امری کاملا محسوس برای همگان است و سخنی غیر یا ضد علمی نیست.
صلب هم ریشه با صلیب به استخوانهای عمودی پشت که برپاکننده بدن انسان است یا همان ستون فقرات گفته می شود و ترائب به استخوانهای دنده از جمله استخوانهای دنده گونه جلویی لگن خاصره. تصویر زیر به وضوح این موضوع را نشان می دهد و جای شکی بر درستی ترجمه فوق نمی گذارد.
به نظر این نویسنده، تاسف آمیز تر ازخطای مترجمین سنتی، تلاش بی ثمر کسانی است که خواسته اند به شکل علمی ثابت کنند مواد تشکیل دهنده منی از غدد و منابعی واقع بین ستون فقرات و دنده های مرد تولید می شود. اخیرا هم بحث گزاره های کاذب و غلط و کاذب نما و غیره که توسط اقایان گنجی و شبستری و نراقی در کشمکش با یکدیگر راه افتاده بر آتش این معرکه گری ها افزوده است. جالب توجه این که هیچ کدام از این حضرات لحظه ای در فهم خود از معنی لفظی ایه حتی شکی هم نکرده و تن به روایات و ترجمه های غالب داده اند. در عوض در منبع آن شک و تردید راه انداخته اند و شیوه حجتیه ای ها راپیش گرفته اند که فهم اصل قرآن را به خود پیامبر و امامان محدود می کنند. از نظر حجتیه ای ها قرآن محصول مکالمه خدا با محمد است. قرآن در اصل برای محمد است و فهم دقیق و یقینی آن توسط وی و امامان و اکنون امام غائب ممکن است. اصحاب انسان گرای روشنفکر دینی هم همین مسیر را پیش گرفته مدعی شده اند که قرآن در اصل آسمانی است اما محمد نقش فعال در زمینی کردن آن داشته است لذا فهم یقینی منظور خداوند در تجربه وحیانی وی محدود می شود و فهم عموم از قران به واسطه کلمات زمینی محمد و تنها در همان سطح ممکن است.
بی توجهی نظام مند و خطای عمومی شده در میان مترجمین و مفسرین و حتی روشنفکران و منتقدین (از این خطاها البته در فهم و ترجمه قرآن کم نیستند) حاکی از وجود ناکارامدی نظام های معرفتی دین شناسی و بی اعتباری و ناروایی روش شناسی ایشان است. عدم تامل در شناخت ناکارامدی واصلاح آن حاکی از حضور یک نظام فکری بسته و فاسد و نابرابری طلب یا سلطه طلب است که در خصوص فهم این آیه به سلطه فهم مردسالار جامعه به ظاهر متخصص و متولی رسمی دین باز می گردد. یعنی باز هم همان مردسالاری آقایان مترجم سنتی و روشنفکر) که حتی خلق بشر را محدود به آب جهنده آقایان می کند و بدن زن را به باد فراموشی می سپارد.
حالا چرا قرآن خروج انسان از میان استخوانهای لگن و پشت را مورد توجه قرار داده و به گونه آناتومیک حرف زده است و صرفا خروجش از رحم مادر را عنوان نکرده؟ کسانی که با پیچیدگی زایش آشنا هستند به راحتی می توانند متوجه شوند که چگونه چرخش معجزه گونه نوزاد در حالت طبیعی در رحم (به شکل واژگون شده ) و بعدا چرخش شانه ها درست در هنگام خروج از میان استخوانها برنامه ریزی شده است (عملی که نه مادر در آن دخالت دارد نه نوزاد نه پرستار یا دکتر). به کلیت سوره که نگاه می کنی می یابی که چگونه بیان حضور حکمت در هستی است (از نطفه انسان گرفته تا عظیم ترین کهکشانها و آسمانها) همه در ید قدرت او و تحت حکمت متعالی وی هستند و بنابراین خارج از دایره حکمت و اخلاق چنین شعور عظیمی است که نتواند و نخواهد انسان این موجود شعورمندی که به حد درک هستی خود رسیده است و مرگ ابدی در حقش جنایت است را مجددا در فرایند های خلق مجدد جهان های جدید بازآفرینی نکند (باز آفرینی که اینبار نه کدهای ژنتیکی که کدهای اخلاقی حفظ شده در طول زندگی حیات این دنیایی بشر مبنای باز تولیدش خواهند شد – معنی آیه چهارم از حافظ اعمال هر نفس/شخص). خدایی که مکانیسم های لازم را برای خروج طبیعی انسان از میان استخوانهای در هم فروفته و حفره تنگ بین آنها تعیین نموده است مکانیسم های بعثتش و بازگشتش به حیات ابدی را نیز در نظر دارد.
نظرات علامه غروی در مجموعه کتب سه جلدی آدم از نظر قرآن خصوصا جلد سوم می تواند رهگشا باشد. از وی می خوانیم:
«گرچه در این آیات موضوعی از موضوعات علوم تجربی بیان می شود، ولی قرآن در مقام تبیین این علوم نیست، با اینکه مطلبی غیر علمی در آن یافت نمی شود».
«روش قرآن استدلال به محسوسات است برای اثبات معقولات …. تا واسطه اثبات [برای مخاطب] حس باشد و به طور طبیعی و ساده به حقایق عالم واقف گردد و برای عامه مردم نیازی به براهین مجرده از محسوسات باقی نماند.»
نقل به مضمون از بخش های دیگر کتاب [هدف نهایی از این گونه استدلال ها جلب توجه به معناداری و جهت داری آفرینش یا زندگی است و پیوند اخلاق به هستی یا به عبارتی دیگر رهایی بنیان های اخلاق از مبانی صرفا قرادادی آنها و تحکیم ارزشهای زندگی به خود زندگی و خدای آفریننده زندگی]
————————
نکته های مهم: آیا اعراب و جوامع قدیمی معتقد نبودند که فرزندان از پشت پدر منشا می گیرند؟ ما هنوز هم حتی در زبان فارسی از این اصطلاح استفاده می کنیم که فرزند تنی فرد را از پشت و تیره وی می دانیم. وقتی کودکی می پرسد من قبل از شکم مامان کجا بودم بدو می گوییم در پشت پدر! در آیه 23 سوره النساء وقتی که محارم را بر می شمارد ازدواج با زنان فرزندانی که از پشت مرد مسلمان هستند (نه پسر خوانده) را بر مرد مسلمان حرام می کند. مثلا اگر مردی دارای پسری بیولوژیک است و پسرش زن دارد و سپس پسر فوت می کند آیا پدر می تواند با آن زن ازدواج کند. قرآن می گوید اگر پسر از پشت توست نه اگر پسرخوانده است (مانند زید پسرخوانده محمد) می توانی. این امر نشان می دهد که از پشت بودن فرزند به مثابه یک اصطلاح که احتمالا ریشه در باورهای کهن داشته در زبان عرب متداول بود ه است . امروز به عنوان مثال ما می گوییم قلب کسی را شکستن گناه است و منظور قلب فیزیکی نیست. قرآن با استفاده از اصطلاح رایج پسرانی که از اصلاب (پشت های) شما هستند در مقام توصیف یک پدیده طبیعی نیست و تنها از زبان مصطلح عرب استفاده می کند که از کلمه صلب یا پشت برای بیان فرزند حقیقی استفاده می کرده اند. این باور یا اصطلاح رایج که در قرآن هم به شکل لفظی جهت روشن کردن دقیق منظور برای مخاطبین آمده (در بیان یک حکم اخلاقی حقوقی) به ترجمه آیه فوق در سوره طارق تعمیم داده شده است و بخشی از رایج شدن بی نظیر این خطا را توضیح می دهد.
همچنین در سوره اعراف در آیه معروف الست می خوانیم: وَإِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَأَشهَدَهُم عَلىٰ أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّكُم ۖ قالوا بَلىٰ ۛ شَهِدنا ۛ أَن تَقولوا يَومَ القِيٰمَةِ إِنّا كُنّا عَن هٰذا غٰفِلينَ ﴿١٧٢﴾ هنگامی که پروردگارت از فرزندان آدم از پشت هایشان ذریه ها یا نسلهای بعدی شان را اخذ کرد و بر نفسشان از ایشان شهادت گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم
در این آیه هم اخذ از پشت (ظهور نه صلب) آمده است که موضوع آیه مشخص است بیان سمبلیک است نه بیولوژیک و آیه از معروف ترین آیات متشابه است. چون هرکس می داند چنین مکالمه ای بین خدا و انسان در عوالم فیزیکی رخ نداده ولذا از پشت گرفتن نسلهای بعدی بار نمادین دارد بدین معنا که نسل های بعدی فرزندان آدم از نسلهای قبلی منشا و قدرت و استحکام گرفته اند و هنوز هم این روند ادامه داشته به گونه ای که بشر به تنها گونه مسلط در جهان تبدیل شده است.
آیا قرآن با باور رایج صرفا به شکل نمادین برخورد کرده و تعمیم آن به واقعیت زیستی شناختی را زیر سوال نبرده؟ از کجا بدانیم که قرآن منظورش صرفا نمادین است نه بیولوژیک؟
بسیار جالب است که بدانیم قرآن به صراحت نه تنها تعمیم این باور نمادین به امر طبیعی را رد کرده بلکه آنرا محکوم نموده است. در سوره مجادله درچالش با مردسالاری عرب که هر موقع می خواست طبق یک سنت مرد می توانست به زن خود نسبت مادری بدهد و زناشویی خود را یک جانبه خاتمه دهد می فرماید:
الَّذينَ يُظٰهِرونَ مِنكُم مِن نِسائِهِم ما هُنَّ أُمَّهٰتِهِم ۖ إِن أُمَّهٰتُهُم إِلَّا الّٰـٔى وَلَدنَهُم ۚ وَإِنَّهُم لَيَقولونَ مُنكَرًا مِنَ القَولِ وَزورًا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفورٌ ﴿٢﴾کسانی که به زنانشان می گویند که تو نسبت به من چون پشت مادر من به منی (یعنی من از پشت تو هستم) بدانند که مادرانشان کسانی هستند که آنان را متولد کرده اند آنان سخنی زشت و باطل می گویند و بدرستیکه خداوند بخشاینده و آمرزنده است.
بنابراین قرآن به صراحت تعمیم امر سمبلیک به طبیعی و از این طریق تغییر در روابط حقیقی و حقوقی را باطل و عمل پلید دانسته است. گفتن اینکه کسی از پشت کسی است وی را فرزندش نمی کند. به همین شکل وقتی می گوید نسلهای بعدی از پشت فرزندان آدم گرفته شده اند به معنی فیزیکی نیست بلکه به معنی کلامی اخذ قوت و تداوم در تناسل است.
نوشتهشده بدست
منبع:https://quranicwisdom.wordpress.com/2012/08/12/human-creation-quran2/