حکایات طبی
طبیبی داشتیم در ماهان کرمان بنام دکتر نفیسی ، از خاندان نفیسی ( پدر فریدون نفیسی ) که مردم به تحبیب او را « دکتر داداشو » (برادر) می گفتند ( و آخر به تصدیق دوست خودمان دکتر سید محمود پور حسینی به خاک رفت ) ! این مرد از اخیار بود ، وقتی بیماری نزد او می آمد ، با اندک حق العلاج گاهی دوای او را هم می داد . یک روز بیماری رسید ، دکتر داداشو به او گفت : دو مثقال روغن کرچک بخور تا شکمت کار کند و بهتر خواهی شد ، بیمار گفت روغن چراغ را در ده نداریم ، دکتر دو مثقال روغن چراغ به او داد ، بیمار یک قران حق العلاج گوشه قالیچه دکتر گذاشت و رفت . فردا آمد . دکتر پرسید : خوب ، شکمت هیچ کار کرد ؟ بیمار جواب داد : نه آنقدر که به درد بخورد ، دو تا ذره مثل پشگل گوسفند ! مرحوم دکتر نفیسی گفت : فلان فلان شده ، میخواستی با یک قران حق العلاج و دو مثقال روغن چراغ ، برایت فیروزه ابواسحقی دفع شود !
یک وقت در یکی از دهات کرمان ، بیماری را سوار گاو کردند که به شهر پیش « میرزا علیرضا حکیم » بیاورند (این عقیده هست که گاو از خر نرم تر راه می رود و بهمین علت معمولا بیمار را بر گاو می نهند). در بین راه گاو رم کرد و بیمار را به زمین انداخت و دست او شکست . میرزا علیرضا وقتی بیمار و دست شکسته او را دید متعجبانه گفت : چرا او را سوار خر نکردید ؟ اطرافیان بیمار گفتند ، به علت اینکه از قدیم گفته اند : «خر مرض شناس است !» میرزا علیرضا گفته بود : خوب : دیگر موردی نداشت که او را پیش من بیاورید ، همان خر می توانست او را معالجه هم بکند.
از مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی